بمناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ، مراسم عزاداری و قرائت حدیث شریف کسا با حضور مسئولین و پرسنل محترم در مراکز درمانی استان برگزار شد.
شخصیت عظیم و گسترده امیر مؤمنان، علی(ع)، وسیع تر و متنوع تر از آن است که یک مرد بتواند در همه جوانب و نواحی آن وارد شود و توسن اندیشه را به جولان آورد. حداکثر آنچه برای یک فرد میسر است، پرداختن به یک یا چند ناحیه محدود و معین است. یکی از نواحی و جوانب وجود این شخصیت عظیم، از نظر تأثیر او بر روی انسان ها به شکل مثبت یا منفی است. به عبارت دیگر، «جاذبه و دافعه» نیرومند آن حضرت است.
شخصیت افراد از نظر عکس العمل سازی در روح ها و جان ها یکسان نیست؛ به هر نسبت که شخصیت حقیر تر است، کمتر اندیشه ها را به خود مشغول می دارد و در دل ها هیجان و موج ایجاد می کند و هرچه عظیم تر و نیرومندتر است، عکس العمل سازتر! شخصیت های این گونه، زیاد سر زبان ها می افتند، موضوع مشاجره ها و مجادله ها می شوند، سوژه شعر و نقاشی و هنرهای دیگر واقع می شوند و قهرمان نوشته ها می گردند. این ها چیزهایی است که درباره امام علی(ع) به حد اعلا وجود دارد و او از این نظر، بی رقیب یا بسیار کم رقیب است.
امتیاز اساسی امام علی(ع) و دیگر مردانی که از پرتو حق روشن بوده اند، این است که افزون بر مشغول داشتن خاطره ها و سرگرم کردن اندیشه ها، به دل ها و روح ها، نور و حرارت، عشق و نشاط و ایمان و استحکام می بخشند.
فیلسوفانی مانند سقراط، افلاطون، ارسطو، بوعلی و دکارت هم قهرمان تسخیر اندیشه هایند. رهبران انقلاب های اجتماعی و مشایخ عرفان نیز پیروانی گرد خود جمع و گاه آنها را وارد مرحله تسلیم می کنند، اما فیلسوفان، شاگرد می سازند، نه پیرو، رهبران اجتماعی، پیروان متعصب می سازند، انسان های مهذّب، اقطاب و مشایخ عرفان، ارباب تسلیم می سازند، نه مؤمن مجاهد فعال.
در حضرت علی(ع)، هم خاصیت فیلسوف است و هم خاصیت رهبر انقلابی و هم خاصیت پیر طریقت و هم خاصیتی از نوع خاصیت پیامبران. مکتب او، هم مکتب عقل و اندیشه است و هم مکتبی انقلابی و هم مکتب تسلیم و هم مکتب حسن و زیبایی و جذبه و حرکت.
حضرت علی(ع) پیش از آنکه امام عادل برای دیگران باشد و درباره دیگران به عدل رفتار کند، خود، شخصاً موجودی متعادل و متوازن بود. کمالات انسانیت را با هم جمع کرده بود. هم اندیشه ای عمیق و دور رس داشت و هم عواطفی رقیق و سرشار. کمال جسم و کمال روح را توأم داشت. شب، هنگام عبادت، از ماسوی می برید و روز، در متن اجتماع فعالیت می کرد.
روزها، چشم انسان ها، مواسات و ازخودگذشتگی های او را می دید و گوش هایشان، اندرزها و گفتارهای حکیمانه اش را می شنید و شب، چشم ستارگان، اشک های عابدانه اش را می دید و گوش آسمان، مناجات های عاشقانه اش را می شنید. هم مفتی بود و هم حکیم. هم عارف بود و هم رهبر اجتماعی. هم زاهد بود و هم سرباز. هم قاضی بود و هم کارگر. هم خطیب بود و هم نویسنده. حضرت علی(ع) به تمام معنا یک انسان کامل بود با همه زیبایی هایش.
وصیت نامه امیر مؤمنان، علی(ع)[2]
شما دو تن (حسن و حسین(ع)) را به تقوای الهی سفارش می کنم. در جست وجوی دنیا نباشید، اگرچه دنیا در جست وجوی شما باشد. بر چیزی از دنیا که از دست شما می رود، دریغ مخورید. جز حق نگویید و برای پاداش [برای آخرت] کار کنید. دشمن ستمگر و یاور مظلوم و ستمدیده باشید.
شما دو تن و همه فرزندان و خانواده ام و هرکس را که وصیت نامه ام به دست او می رسد به تقوای الهی و رعایت نظم در کارها و اصلاح میان خودتان سفارش می کنم. از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: «اصلاح میان مردم، برتر از تمام نماز و روزه است و دشمنی نکنید که باعث زوال دین است».
به خویشان خود بنگرید و با آنها رفت و آمد کنید که خدا محاسبه را بر شما سبک می کند.
خدا را، خدا را! در مورد یتیمان، رعایت کنید، گرسنه شان نگه ندارید و در محضر شما، در رنج و خواری نیفتند. از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: «هر کس یتیمی را سرپرستی کند تا بی نیاز شود، خداوند بهشت را بر او واجب می گرداند».
خدا را، خدا را! در مورد قرآن، مبادا دیگران در عمل بدان از شما پیشی گیرند.
خدا را، خدا را! در مورد همسایگان، پیش نظر داشته باشید که سفارش شدگان پیامبرتان هستند.
خدا را، خدا را! در مورد نماز، رعایت کنید که آن، بهتر کردارها و ستون دین شماست.
خدا را، خدا را! در مورد خانه پروردگارتان، تا زمانی که باقی هستید، نباید از وجود شما خالی باشد که اگر متروک شود، نمی توانید همتایی برای آن قرار دهید و کوچک ترین چیز برای کسی که از آن برمی گردد، آمرزش تمام گناهانی است که پیش از آن مرتکب شده است.
خدا را، خدا را! درباره زکات که آن، خشم پروردگارتان را فرو می نشاند.
خدا را، خدا را! درباره جهاد، در راه خدا با مال ها و جان هایتان جهاد کنید. جز این نیست که دو تن در راه خدا جهاد می کنند: پیشوای هدایت کننده و کسی که مطیع او و پیرو هدایت اوست.
خدا را، خدا را! درباره ذریه پیامبرتان، رعایت کنید مبادا پیش روی شما به آن ستم کنند.
خدا را، خدا را! درباره مستمندان و مسکینان پیش چشم آورید. پس آنان را در زندگی خود سهیم کنید.
با مردم به نیکویی سخن بگویید، چنان که خداوند شما را بدان فرموده است، و امر به معروف و نهی از منکر را کنار نگذارید که در این صورت، خدا بدانِ شما را بر شما حاکم می کند، دعا می کنید، ولی اجابت نمی شود.
در کار نیک و پرهیزکاری، یار همدیگر باشید و بر گناه و ستم، همدلی نکنید.
حکومت علوی
سید حسین ذاکرزاده
اصول حکومت حضرت علی(ع)، مختص او بود و به روش هیچ کدام از خلفای پیشین، شباهتی نداشت. اصول حکومت وی، از اصل حق محوری، اصل عدالت خواهی، اصل صداقت در سیاست و اصل سازش ناپذیری تشکیل یافته بود، اما طبیعی است که اجرای این اصول، با موانعی روبه رو خواهد شد که از آن جمله، عدم شناخت امام بود؛ زیرا مردم، جایگاه حضرت علی(ع) را به عنوان امام نمی شناختند که اگر این گونه بود، انتخاب وی را 25 سال به تأخیر نمی انداختند، اینکه انتخاب امام را به مردم واگذار می کنند، بدین خاطر است که مَثَل امام، مَثَل کعبه است. پس او به دنبال مردم نمی رود، بلکه مردم باید به سراغ او بیایند و او را برگزینند. مانع دیگر، کارشکنی خواص و افراد شاخصی مانند طلحه، زیبر، عبدالله بن عمر و معاویه بود که البته، این امری طبیعی بود؛ زیرا با وجود حکومت حق محور علی(ع)، دیگر جایی برای ویژه خواری و بالانشینی وجود نداشت. افزون بر آن، حسادت و قدرت طلبی عده ای که امام علی(ع) آنها را سزاوار قدرت نمی دید، آنها را وادار به مخالفت با حضرت می کرد.
مانع دیگر، وضع نابسامان جامعه آن روز، پس از 25 سال دوری از حقیقت بود؛ چراکه دنیاپرستی، فراموشی سنت های پیامبر، انحطاط اخلاقی و بدعت های بی شمار در دین، کار را برای اصلاح، سخت دشوار کرده بود. مانع دیگر، کمبود یاران و افراد برجسته ای مانند مالک اشتر، عمار یاسر، محمد بن ابی بکر، هاشم مرقال، عبدالله بدیل، زید بن صوحان، ابن تیهان و خزیمة بن ثابت بود؛ زیرا هنگامی که امام هرکدام از این افراد را از دست می داد، دیگر جایگزینی برای آنان پیدا نمی کرد. ازاین رو، بعد از مدت کوتاهی، عَلَم ناسازگاری ها بالا رفت و مردمی که تحمل عدالت حضرت علی(ع) برایشان دشوار بود و سال ها بود رسم الهی استقامت و صبر به خاطر حق را فراموش کرده بودند، دچار لغزش شدند.
آنانی که دست امیرمؤمنان، علی(ع) را فشرده بودند و قول داده بودند مردانه در کنارش ایستادگی کنند، حالا یکی یکی از اطراف حضرت علی(ع) به بهانه های مختلف پراکنده می شدند و رد پای بعضی از آنها، در قصر سبز معاویه در شام مشاهده می شد.
سه گروه مخالف سرسخت، هرکدام به بهانه ای، امیرمؤمنان(ع) را در تنگنا قرار دادند و حضرت مجبور شد با آنها بجنگد. ناکثین (بیعت شکنان)، قاسطین (منحرفان از دین) و مارقین (خوارج)، سه جنگ بزرگ جمل، صفین و نهروان را برپا کردند.
بدین ترتیب فرصت پنج ساله حکومت امام علی(ع) به جای اینکه صرف اصلاح جامعه و تقویت دین و پیشرفت اسلام شود، صرف جنگ با این عده شد و متأسفانه، بهترین یاران حضرت، در این جنگ ها به شهادت رسیدند و حضرت علی(ع) بیش از پیش تنها شد.
بالاخره حضرت امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب(ع) به دست همین عده (خوارج)، در شب 19 رمضان سال 40 هجری قمری، در محراب مسجد کوفه، به ضربت شمشیر ابن ملجم مرادی، مجروح شد و در شب 21 رمضان، در 63 سالگی، همان طور که از پیامبر شنیده بود، به دست بدترین و شقی ترینِ مردم به شهادت رسید.
امیرمؤمنان(ع) در هنگام ضربت خوردن، این جمله را بیان فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله فزتُ و رَبِّ الکعبه؛ به نام خدا و برای خدا و بر دین رسول خدا، به خدای کعبه که رستگار شدم».[3]
گفتار مجری
لحظه شماری وقایع از ضربت تا شهادت حضرت
فاطره ذبیح زاده
در روایتی از جابر بن عبدالله انصاری آمده است که پیامبر به حضرت علی(ع) فرمود: «تو جانشین منی و تو را خواهند کشت و سرانجام محاسنت به خون سرت خضاب خواهد شد».
امام علی(ع) یک عمر بی صبرانه در انتظار شهادت بود و در آخرین رمضان عمرش، حال وهوای دیگری داشت. این روزها، بارها از شهادت خود خبر داد. گویا هر روز که موعد وصال نزدیک تر می شد، مولا برای رفتن، بی تاب تر و بی قرارتر می شد.
ای تیغ زهرآلود، مجنون تو هستم
چشم انتظارت هر شب اینجا می نشستم
ای تیغ، من لب تشنه دیدار بودم
شب ها برای دیدنت بیدار بودم
عمری به راهت چشم حسرت دوختم من
با آتش دل ساختم من سوختم من
وقتی آسمان و زمین به تلاطم درآمد و ندای جبرئیل پشت عالم را لرزاند، مردم کوفه فهمیدند که محراب، با خون علی(ع) رنگین شد. حسنین(ع) به سمت مسجد دویدند. عده ای از مردم خواستند امام را بلند کنند تا به نمازش ادامه دهد، اما آن حضرت، توان ایستادن نداشت. نماز را نشسته تمام کرد و از شدت زخم و زهر بی هوش شد. امام را در گلیمی خواباندند و حسن و حسین(ع) گوشه های گلیم را گرفتند و حضرت را به منزل رساندند.
آن شب به داغ مولا، مهتاب گریه می کرد تصویر ماه در آب، بی تاب گریه می کرد
شد چهره عدالت، گلگون ز تیغ فتنه پیش نگاه مسجد، محراب گریه می کرد
ابن ملجم را نزد امام آوردند. حضرت به صورت او نگاه کرد و با صدای ضعیفی گفت: آیا من امام بدی برای تو بودم؟ آیا در حق تو لطف و احسان نکردم؟ با آنکه می دانستم تو مرا خواهی کشت، خواستم با این کار، مانع آن شوم که شقی ترین افراد باشی و از گمراهی بیرون بیایی ...». ابن ملجم گریست. امام سفارش او را به فرزندش، حسن(ع) کرد: «پسرم، با او مدارا کن! نمی بینی که چگونه چشمانش از ترس در حدقه می چرخد و دلش مضطرب است». امام حسن(ع) فرمود: «پدر جان! او تو را کشت و تو مرا امر به مدارا می کنی؟!» امام فرمود: «ما اهل بیت رحمتیم. به او از غذا و آشامیدنی خودت بخوران! اگر از دنیا رفتم، او را قصاص کن وگرنه خودم داناترم که با او چه کنم و من به عفو کردن اولی هستم».
صبح روز بیستم ماه رمضان، مردم به عیادت امام رفتند. شاید این همان روزی است که یتیمان کوفه، پس از مدت ها، پدر مهربان و غم خوار خود را شناختند؛ پدری که هر شب، ناشناس به خانه هایشان سرکشی می کرد و از آنها دلجویی می نمود. محمد حنفیه می گوید: مردم وارد می شدند و به پدرم سلام می کردند. پدرم جواب می داد و می فرمود: «از من سؤال کنید قبل از آنکه دیگر مرا نیابید، اما به خاطر آسیبی که به امامتان رسیده، پرسش های خود را کوتاه نمایید» و با این سخن، ناله از جمعیت برخاست.
اصبغ بن نباته می گوید: وارد خانه علی(ع) شدم، دیدم بر سر مبارک آن حضرت، پارچه زردی بسته اند و خون، مرتب از سر حضرت می ریزد. چهره امام به قدری زرد بود که میان رنگ پارچه و صورت را تشخیص نمی دادم. ناله ای کردم و خود را به دامن حضرت انداختم، او را می بوسیدم و اشک می ریختم. حضرت به من فرمود: «گریه نکن اصبغ، قسم به خداوند، من در آستانه بهشتم». آنگاه به دخترشان که به شدت اشک می ریخت، فرمود: «اگر آنچه را پدرت می بیند، می دیدی، گریه نمی کردی، ملائکه و انبیای عظام را می بینم که صف کشیده اند و همه منتظرند تا من بروم!»
برای معالجه آن حضرت، اطبای کوفه را جمع کردند. عالم ترین آنها، زخم آن حضرت را معاینه کرد و به آن حضرت عرض کرد: وصیت کنید که این ضربت، کار خود را کرده است و دیگر تدبیری نمی توان کرد:
طبیبا وا مکن زخم سرم را مسوزان قلب زینب، دخترم را
ببند آن گونه زخمم را که در قبر نبیند فاطمه زخم سرم را
محمد حنفیه می گوید: وقتی شب 21 رمضان شد، پدرم فرزندان و اهل بیت خود را جمع و با آنها وداع کرد. ]سپس[ وصیت کرد که ملازم ایمان و احکام الهی باشیم». اندکی قبل از شهادت، حضرت فرمود: «مرگ برای من، مهمان ناخوانده و ناشناس نیست، مَثَل من و مرگ، مَثَل لب تشنه ای است که بعد از مدت ها به آب برسد و همانند کسی است که گم شده ای ارزشمند را بعد از مدت ها بیابد.» سرانجام به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر گواهی داد و به سوی رضوان خداوند پر کشید.
آن حضرت را پس از غسل و کفن بر تابوتی گذاشتند و طبق وصیت پدر، حسن و حسین(ع) عقب تابوت را گرفتند، در حالی که جلوی تابوت آن حضرت را جبرئیل و میکائیل گرفته بودند.
به سفارش آن حضرت، کسی از مردم در تشییع جنازه حاضر نشد. وقتی جنازه به محل بلندی رسید، جلوی تابوت به سمت زمین فرود آمد. پس زمین را کندند و در آنجا قبر و سنگ و خشتی یافتند و نوشته ای با خط سریانی دیدند که: «این قبری است که نوح پیامبر، هفت صد سال پیش از طوفان، برای وصی محمد(ص) حفر کرده است.» زمانی که پیکر پاک حضرت را داخل قبر گذاردند، ندایی برخاست که: «فرود آوردید و منزل دهید او را به خاک پاک که دوست، مشتاق دوست خود است».
بعد از دفن حضرت، امام حسن(ع) به میان مردم آمد، بر فراز منبر رفت و درحالی که اشک از دیدگانش سرازیر بود و بغض، گلویش را می فشرد، فرمود: «در شبی که گذشت، مردی از جهان رخت بربست که در میان پیشتازان اسلام هیچ فردی جز رسول خدا بر او سبقت نگرفت. او در کنار پیامبر جهاد کرد و پرچم پیامبر را بر دوش کشید، درحالی که جبرئیل و میکائیل از او حمایت می کردند. در شبی به جوار رحمت الهی رفت که قرآن در آن شب بر رسول خدا(ص) فرود آمد و عیسی بن مریم(ع) به آسمان عروج کرد و یوشع بن نون به شهادت رسید... . پدر من از اموال و دارایی دنیا، دینار و درهمی نگذارد، مگر هفت صد درهمی که برای خانواده کنار گذاشت...».
جواد محدثی
در خاطر مولا نیست یک خاطر شاد امشب
آن قامت همچون سرو، از پای فتاد امشب
بر فرق سر عالم، خاک غم و ماتم ریخت
از ضربت شمشیر فرزند مراد، امشب
در کوفه زخم آلود، هرجا که یتیمی بود
باری ز غم و حسرت، بر دوش نهاد امشب
سخن بزرگان
حضرت علی(ع) از زبان دیگران
1. جاحظ (از بزرگان اهل سنت)
«سخن گفتن درباره علی(ع) ممکن نیست؛ اگر قرار است حق علی(ع) ادا شود، گویند غلو است و اگر حق او ادا نشود، درباره علی(ع) ظلم است».[4]
2. خلیل غوی (از بزرگان اهل سنت)
«چه بگویم درباره کسی که دوست و دشمن فضایل او را انکار نمودند؛ دوست به واسطه ترس و دشمن به واسطه حسد. مع الوصف، عالم از فضایل او پر شد».[5]
3. قاسم حبیب جابر (از علمای اهل سنت)
این عالم اهل سنت در عنوان کتابش، الاهداء می نویسد:
این کتاب را به رهبری تقدیم می کنم که نرمی و خشونت و رحمت و سخت گیری را جمع کرد...، به اسلام عظمت بخشید و راهش را روشن ساخت...، به مبادی حق و عدل و نیکی و دوستی پایبند ماند...، بالاخره به امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب(ع)...، شهید حق تقدیم می کنم.[6]
4. ابن ابی الحدید
«علی(ع) مانند خورشید تابان بود که با کف دست پوشیده نمی شود و مثل روز روشن است که اگر یک تن آن را ببیند، دیدگان دیگران خواهد دید... . علی سرآمد همه فضایل و سرچشمه آنهاست».[7]
5. توماس کارلایل (فیلسوف انگلیسی)
«علی(ع) به سبب شدت عدالتش به شهادت رسید».
6. اقبال لاهوری
«علی(ع) سِرّ نبوت پیامبر است».[8]
11. جرجی زیدان (دانشمند مسیحی)
«علی(ع) همچون آفتاب نیمروز می درخشد».[9]
متن ادبی
خسوف
فاطره ذبیح زاده
آن شب، ماه در خسوف غم فرو رفته بود و اشکِ دیده ستارگان، در آستانه فروچکیدن بود. مسجد کوفه سه شب بود که انتظار زاهد هر شبه اش را می کشید؛ گویا گرمی خونی که به صورت محراب شتَک زده بود، در باورش نمی گنجید.
این روزها، یتیم بچگان کوفه می دانستند نباید سراغ پدر را از مادرانشان بگیرند؛ حالا معمای آن مرد ناشناس با کوله نان و خرمایش، برای آنها هم فاش شده بود، اما هنوز روزنه امیدی در دل های کوچکشان سوسو می زد، مثل کوچه های تاریک و محزون کوفه که هنوز منتظر رد پای آرام و پرصلابت مولا بر شانه های خود بودند.
کودکی به اصرار، کاسه شیری از مادرش گرفت و به امید شفای پدر، سایه های تاریک شب را پشت سر گذاشت. با خود می گفت: امشب به عیادت پدرم می روم و به او خواهم گفت هر شب برای شفایش دعا کرده ام...، اما پشت در خانه علی(ع) که رسید... .
چگونه باور کند این پیکر پاک عدالت است که بر دوش حسن و حسین حمل می شود! این همان علی(ع)، یکه تاز میدان نبرد و پدر مهربا ن یتیمان کوفه است! آیا این علی(ع) است که می رود! مگر شانه هایش از ردّ انبان نان و خرما خسته اند یا مگر الفت یتیمان و بیچارگان را با نگاه مهربان و لبخند پرمهرش از یاد برده است!
نمی دانم کوفه پس از آن شب چگونه تاب ماندن داشت! نمی دانم مردمانش چگونه نفس کشیدند و سیاهی این عزا و ماتم بزرگ را به سپیدی صبح آمیختند! آیا زمین تاب آن داشت که با مناجات های پرسوز علی(ع) وداع کند! آیا آزادگان عالم توانستند تجسم عدالت محض را در زیر خاک کنند! عرشیان حق دارند این شب غریب را به دیده حیرت بنگرند؛ چگونه اهل زمین گوهر نایاب نسل آدم را در خاک غفلت و جهل خویش مدفون می سازند!
نمی دانم با علی(ع) چه کردند که می گفت: «خدایا! مرا از آنها بگیر و حاکم بدی را به جای من بر آنها بگمار!» این روزهای آخر، لحظه شماری مولا برای رفتن، فرزندانش را بی تاب می کرد. حساب هر شب ماه رمضان را داشت و می فرمود نزدیک است که این محاسن سپید، به خون سرم رنگین شوند.
گویا از راه و رسم مردم زمانه اش به تنگ آمده بود؛ اینکه بر منبر برود، خطبه بخواند و مردمان را به جنگ با دشمنان خدا دعوت کند و آنها به بهانه زمستان و تابستان، دور و برش را خالی کنند.
25 سال سکوت، حادثه بزرگی است، اما غریبانه تر آن است که دوران کوتاه مدت حکومتش، مدام به جنگ و درگیری گذشت. انگار به قدری دیر گرد علی(ع) جمع شدند که معنای اسلام حقیقی از ذهن ها رخت بربست. عدالت چیز عجیبی شده بود!
اینک، اخلاص و برای خدا کارکردن، مفهوم گنگی دارد. حالا، وقتی علی(ع) دم از عدالت می زند، بساط جنگ جمل برپا می شود و نارضایتی از تقسیم بیت المال، ورد زبان ها می گردد. وقتی دم از صلاحیت حاکمان می زند، فتنه قاسطین علم می شود و قرآن های سرنیزه! وقتی روشنایی اندیشه و دوری از جمود و خشک مغزی را گوشزد می کند، سپاه نهروان در مقابلش صف می کشد.
آن روز برای بیعت با علی(ع)، جامه می دریدند و یکدیگر را زیر دست و پا له می کردند، روزی بود و امروز که به هر بهانه، راه خود را از علی(ع) جدا می کنند، روز دیگری است!
گرچه حکومت عادلانه امیر مؤمنان(ع) حلاوت روزهای حضور پیامبر را زنده می کرد، ولی چه بسیار کینه ها و عقده های قدیمی با اسلام و پیامبر که اینک به بهانه علی(ع)، مجال سر برآوردن یافته اند!
باید پرسید علی کیست؟ علی معیار حق و باطل است. آن قدر عیارش بالاست که زبان دوست و دشمن، از ثنا و ستایش او لبریز شده است.
زهد با علی(ع) معنا می شود، وقتی در سفره هر روزش، جز نان جو و نمک نمی یابی!
معیار عدالت، علی(ع) است، وقتی دانشمند مسیحی می گوید: «علی(ع) به سبب شدت عدالتش به شهادت رسید». علی(ع) جمع اضداد است.
به شام تیره غربت، پناهگاه یتیم
به روز معرکه، سردار جنگ و نام آور
علی(ع) همان است که روزی به اعجاز دستانش، خیبرشکن می شود و روزی به اعجاز صبر بی مانندش، اول مظلوم عالم!
علی(ع)، یکه تاز میدان خطابه و وعظ است؛ سحر کلامش در جان ها نفوذ می کرد تا آنجا که در وصفش گفتند: «مادون کلام خالق و مافوق کلام بشر!»
کسی است که پیامبر، او و پیروانش را به زیور کلام خویش آراست: «قسم به آنکه جانم در دست اوست، علی و شیعیان او، رستگاران روز قیامتند».
علی(ع) دریایی است که تنها به اندازه معرفتت از آن برمی گیری! علی ساقی است؛ پیمانه ات را بزرگ تر کن تا از شراب صافی عشق او، خوب سیراب شوی!
زبان علم و خرد الکن از فضائل اوست
که کس علی نشناسد به غیر پیغمبر
من و این کاسه شیر
سیدحسین ذاکرزاده
اینک این کاسه شیر من است که نیمه شب سراغ تو آمده است؛ درست مثل مهربانی تو که همیشه نیمه شبان به سراغمان می آمد. اینجا پشت در خانه ات، دستان لرزان زیادی، میزبان کاسه های شیری است که دیگر ناامیدانه دارند به سختی زمین هجرت می کنند. تا طلوع صبح چقدر راه مانده، نمی دانم؛ من که همیشه آمدن صبح را از طنین گام های تو تخمین می زدم، اما حالا که دو روز است مهمان نیمه شب بیغوله دل ما نشدی، حساب و کتاب زمان از دستم خارج شده، مثل رمق تو از بدنت. ما را به خانه ات راه نمی دهند، می گویند مولا توان دیدار کسی را ندارد؛ می دانم که تو این را نخواسته ای.
من خودم مدام کسانی را می بینم که به خانه ات آمد و شد می کنند؛ کسانی که مثل چراغ خانه همسایه، نورانی و روشن اند، ولی چهره هایی غمگین و گرفته دارند. من که باورم نمی شود تو با یک ضربت شمشیر این گونه بیمار شده باشی. بارها از مادربزرگم قصه جنگ خیبر و در قلعه را شنیده ام، همین طور جریان نبرد تو را با عمربن عبدود در جنگ خندق، ولی مادربزرگم می گوید تو دیگر آن علی نیستی خصوصاً بعد از رفتن رسول خدا(ص) و دخترش. مادربزرگم آن روزها در مدینه تو را دیده است که چگونه از غم دختر رسول خدا(ص)، توان راه رفتن نداشته ای. مادرم همیشه از تو بد می گفت. هر وقت یاد پدرم می افتاد و یواشکی گریه می کرد، می گفت این ها زیر سر علی است، اما حالا که جریان را فهمیده، مدام گریه می کند و از خدا و تو می خواهد که او را ببخشید. من هم از تو می خواهم که او را به خاطر من و خواهر کوچکم که او را بر پشتت سوار می کردی، ببخشی.
حالا من هم آمده ام اینجا پشت در خانه تو و این کاسه شیر را هم از همسایه برای تو قرض گرفته ام. من اینجا تنها نیستم، این پیرمرد نابینا هم با آن دستان لرزانش، سر به دیوار خانه گذاشته، می نالد و مدام تو را صدا می زند و آن زن سال خورده ای که بُهت از نگاهش با قطره های اشک پایین می آید و آن کودک یتیم و آن مرد جذامی و آن دیگری... . پس من آن قدر به انتظارت می ایستم تا خود بیایی و این کاسه شیر را از دستم بستانی و بنوشی. من اینجا منتظر ایستاده ام تا بیایی؛ درست همین جا.
شعر
خبر
حاج علی انسانی
کنار من، صدف دیده پرگهر نکنید
به پیش چشم یتیمان، پدر پدر نکنید
توان دیدن اشک یتیم در من نیست
نثار خرمن جان علی، شرر نکنید
اگرچه قاتل من کرده سخت بی مهری
به چشم خشم، به مهمان من نظر نکنید
اگرچه بال و پر کودکان کوفه شکست
شما چو مرغ، سر خود به زیر پر نکنید
از آن خرابه که شب ها گذرگه من بود
بدون سفره خرما و نان گذر نکنید
به پیرمرد جذامی سلام من ببرید
ولی ز مرگ من او را شما خبر نکنید
خداحافظی
محمد نعیمی
مسجد کوفه، دگر وقت خداحافظی است
که اجابت شده ذکر سحر و یا رب من
دگر ای ماه تو را همدم و همرازی نیست
آمد از کثرت اندوه، نفس بر لب من
سینه ام تنگ شد و بغض گلویم نشکست
کس نفهمید ز اسرار دل و مطلب من
منِ مظلوم دگر بار سفر می بندم
که رسیده است به پایان همه تاب و تب من
بگذارید که با پای خودم خانه روم
تا نبیند به چنین حال مرا زینب من
وه چه شب ها که غذا بردم و نفرین دیدم
ناشناسانه گشودند زبان بر سب من
ای حسین! ای حسن! این است وصیت ز پدر
فقرا را برسانید سلام از لب من
چشم ویرانه نشینان عرب در همه شب
منتظر مانده به راه من و نان شب من
نگذارید شود حق ضعیفان پامال
که حرامست به فتوای من و مذهب من
زخم
سید محمدجواد شرافت
تیغی فرود آمد و فرقت شکست، آه!
فرقت شکست و موی تو در خون نشست، آه!
خون قطره قطره از تب پیشانی ات گذشت
چشم تو را در آن سحر تیره بست، آه!
دوران تلخ ساغر عمرت به سر رسید
دیگر خمار مرگ شد آن چشم مست، آه!
زخم سرت عمیق شد، اما تو را نکشت
آری تو را که طاقت این درد هست، آه!
زخم دل تو سر زد و جان تو را گرفت
زخمی که برنداشت دمی از تو دست، آه!
حالا دوباره همدم زهرای خود شدی
دیگر بس است گریه و دیگر بس است آه
ماتم مولا
سیدمحمد بابامیری
درون سینه کوفه چه ماتمی برپاست
که این چنین ز هیاهوی ناله ها غوغاست؟
دوباره آتش کینه به پا شده ا ست آری!
زمانه در تب و تشویش ماتم مولاست
برای وسعت این غم، دلیل لازم نیست
که عمق فاجعه در بغض آسمان پیداست
به بهت مأذنه پیوست، چشم زخمی صبح
چقدر، دل نگران اذانِ فرداهاست
دل خرابه نشینی، اسیر دست غم است
در انتظار کسی با سکوتْ در نجواست
و حیف، مردم کوفه چه دیر فهمیدند
هنوز، اصل درختِ نفاق پابرجاست
هنوز بعد هزاروچهارصد پاییز
برای غربت آیینه ، چشم ها دریاست
تنها
امیر کوفه سوی ناکجا بود
و قلب شهر، خالی از وفا بود
کسی مفهوم «مولا» را نفهمید
علی تنهاترین مرد خدا بود
عدالت ناشناس
سودابه مهیّجی
شب های گرسنگی شان را
وقتی
با کوله باری از تبرک
پاورچین می گذشتی
عدالت ناشناس نان و خرما
پشت درخانه هایشان
بی دریغ در تولد بود
اما رد پایت را
تاریکی بخیل با خود می برد
و هنوز نفرین هایشان
سهم بلندبالایی ات...
به جان گریه های هزارویک شبت مولا
بگو حلالشان کردی؟
آبروی زمین
سودابه مهیّجی
شب است و ماه نشسته است در گلوی زمین
شب است و حادثه بُق کرده روبه روی زمین
کنار خواب فراموش و سرد نخلستان
کسی نشسته به ترویج آبروی زمین
کسی که پیچ وخم کوچه ها بلد هستند
عبور نیمه شبش را ز چارسوی زمین
کسی که زخم به دوشِ گناهِ خلق جهان
امام این همه مردان بی وضوی زمین،
هنوز دست به کار دعای باران است...
هنوز مرهم هر زخم تو به توی زمین
به جان فاطمه نفرینشان نکن مولا!
دوباره آمین شو رو به آرزوی زمین...
زیرنویس
فاطره ذبیح زاده
شانه های زخمی علی(ع) به انبان نان و خرما، الفتی دیرینه داشت و ایتام و بی پناهان، با طنین گام های او مأنوس بودند.
ضربت ابن ملجم، حقیرتر از آن است که فرق اسطوره ای چون علی(ع) را بشکافد! آن زخم عمیق که سینه عاشقان علی(ع) را هزار پاره می کند، جهل و جمودی است که علی(ع) را مظلوم عالم کرده است.
امیرمؤمنان، علی(ع) جامع اضداد است؛ فرمانروایی است پرصلابت، درعین حال بردبار، در میدان جنگ، دلاوری کم نظیر و در محراب عبادت، عابدی گریان، با دشمنان قاطع و با یتیمان و بیوه زنان رقیق القلب، سخاوتمندی بی مانند و ساده پوشی کارگر و کشاورز، حاکمی دانا، قاضی ای دادگر و دقیق النظر.
مولا علی(ع) دریایی است از خصایص عالی بشری و جامع صفات ممتاز یک انسان برتر و به حقیقت انسانی کامل.
طه حسین درباره حضرت علی(ع) می گوید: «من پس از وحی و سخن خدا، سخنی پرجلال تر و شیواتر از سخن ایشان ندیده و نمی شناسم».
جبران خلیل جبران می گوید: «دو طایفه، شیفته روش علی(ع) بودند: یکی خردمندان پاک دل و دیگری نیکوسرشتان باذوق».
کتابستان
1.عبدالهی، محمدحسن، اصلاحات علوی، تهیه کننده: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، دفتر عقل، 1385.
این کتاب نفیس که در هشت فصل تدوین یافته است، به بررسی اصلاحات و اصول حاکم بر اصلاحات حکومت حضرت امیر مؤمنان، علی(ع) می پردازد.
مؤلف در پیشگفتار این کتاب می نویسد: «دوران کوتاه حکومت امیرالمؤمنین، علی(ع)، تنها دورانی است که منصب حکومت جامعه اسلامی پس از رسول گرامی اسلام، در دست امام معصوم قرار داشته است. آن حضرت با شعار اصلاحگری، به فعالیت های گسترده ای برای اصلاح جامعه اسلامی و از میان برداشتن مفاسد موجود دست زد.
این دوران، بهترین الگو برای شناخت اصلاح و فساد و مناسب ترین راهنما برای اصلاح طلبان واقعی است... . در این نوشتار، نخست، مفاسد موجود در هریک از محورهای اصلاحات امام علی(ع) را بررسی می کنیم، سپس با تبیین عوامل و زمینه های رشد و گستردگی آن، با توجه به شواهد متعدد تاریخی، روش برخورد امیرالمؤمنین، علی(ع) را با هریک از انواع مفاسد ارزیابی خواهیم کرد. سرانجام، اصول حاکم بر اصلاحات مورد نظر امام علی(ع) و موانع فراروی اصلاحات یادشده را برمی شماریم».
این کتاب، 191 صفحه دارد و در چاپ اول در 1385، 14000 ریال به فروش رسیده است.
2. صبوری، شعبان، مشاهدات امیرالمؤمنین علی(ع)، نشر الهادی.
مؤلف در پیشگفتار کتاب می نویسد: «در کتاب حاضر، به گردآوری سخنان و کلماتی پرداخته که از نوع مشاهده و خاطره است. متکلم وحده در این مجموعه،
بر حسب نقل روایات، شخص امیرالمؤمنین، علی(ع) است. حضرتش، گاه در ضمن خطبه و گاه در جمع خواص و احیاناً در حضور دانشوران ادیان و مذاهب و گاهی در حضور فرزندان خود و یا در حین نگارش نامه و بالاخره هرجا که فرصتی دست داده، به نقل پاره ای از این خاطرات و مشاهدات پرداخته و در خلال آن، از حوادث تلخ و شیرین زندگی و دوران سراسر حادثه خود یاد کرده است. گوشه هایی از مجاهدت ها و رشادت های خود را بیان کرده و اندکی از انبوه غم ها و غصه های خود را برشمرده است.» این کتاب در دو جلد به چاپ رسیده است و مجموعاً 400 صفحه دارد.
3. مصباح یزدی، محمدتقی، پیام مولا از بستر شهادت، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
این کتاب نفیس دارای ده جلسه است که در هر جلسه، به موضوعی اخلاقی طبق فرمایش های مولا علی(ع) می پردازد. ناشر در مقدمه کتاب می نویسد: «هدف اصلی کتاب، ارائه وصایای محبوب ترین خلق خدا، امیر مؤمنان، علی(ع)، برای شیعیان و همه دوستداران آن حضرت است که به حق باید این وصایا را جزء ناب ترین و گران سنگ ترین گوهرهای عالم به حساب آورد.» این کتاب در واقع مجموعه مباحثی است که حضرت آیت الله مصباح در ایام ضربت خوردن و شهادت حضرت علی(ع) در شرح آخرین وصیت آن حضرت، ایراد فرموده اند و آقای محمدمهدی نادری قمی، آن را تدوین و نگارش کرده است. کتاب حاضر دارای 300 صفحه است و 20000 ریال قیمت گذاری شده است.
پی نوشت ها:
[1] . نک: مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی(ع)، صص 9 13.
[2]. سید محسن امین، سیره معصومان، ج 3.
[3] . منتهی الآمال، ج 1، ص 128.
[4]. آیت الله مظاهری، چهارده معصوم(ع)، ص 42.
[5]. همان.
[6]. دکتر قاسم حبیب جابر، فلسفه الاعتزال فی نهج البلاغه، صفحه الاهداء.
[7]. ابن ابی الحدید، چهره درخشان اسلام، ترجمه: علی دوانی، ص 33.
3. «توصیه های اقبال جهت انعام مسلمانان»، کلام اسلامی، ش 36، ص 106.
[9]. جرجی زیدان، شهید رمضان، مقدمه.
منبع : حوزه نت
برگ های دفتر تاریخ بشریت، یک رنگ نیست؛ بعضی سبز است و بعضی سرخ، بعضی به رنگ نور و بعضی به رنگ ظلمت. در بعضی از آنها آبی حیات بخش موج می زند و در بعضی، رنگِ زرد و خشک کویری، طوفان به پا می کند.
چرا باید کسی که تاریخ می خواند، با دیدن صفحات سرخ و سیاه و بی روح تاریخ، از کرده پیشینیان خویش شرمسار شود. واقعا حیف نبود سرخی خون ریزی ها، سیاهی ظلمت ها و کویرزدگی دل ها، جای سبزی رشد و شکوفایی و صلح و نورانیت هدایت و آبی روح بخش را بگیرد؟ یکی از آن صفحات تاریخ که رنگش سرخی آمیخته به ظلمت است، روز بیست و پنجم رجب سال 183 ه . ق است؛ روز شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام .
امام علیه السلام چراغ هدایت است و کشتی نجات
امامان معصوم علیهم السلام همگی چراغ هایی در تاریکی های تاریخ برای امت ها و کشتی های نجات در دریاهای متلاطم گمراهی و هلاکتند. امام علیه السلام انسان معصوم وکاملی است که به سرچشمه وحی متصل است. او آمده تا دست آدمی را بگیرد و به راه مستقیم رهنمون شود. به واسطه امام علیه السلام است که خداوند بندگان خویش را از ذلت نجات می دهد و برکت های خویش را بر انسان می فرستد. امام موسی کاظم علیه السلام نیز چراغی است که نور هدایت او، همواره روشنی بخش دل های مؤمنان بوده وخواهد بود.
معرفی امام هفتم
روز یکشنبه، هفتم صفر سال 128ق است و امام صادق علیه السلام به همراه خانواده و اصحابشان از مکه به سمت مدینه باز می گردند. کاروان، میان مکه و مدینه در منطقه ای به نام «ابواء» همان جایی که آمنه، مادر رسول خدا علیه السلام مدفون است، برای استراحت می ایستد. ابوبصیر نقل می کند: زمانی که در ابواء فرود آمدیم، امام صادق علیه السلام برای ما و اصحاب، غذای فراوان و لذیذی آماده فرمودند. در حین غذا خوردن، فرستاده «حمیده»، همسر با فضیلت ایشان نزدآن حضرت آمده، پیغام داد که او در حال وضع حمل است. امام صادق علیه السلام با عجله برخاسته، نزد حمیده رفت. پس از مدتی، در حالی که لبخندی بر لبان مبارکشان نشسته بود، بازگشت و خبر تولد پسری را به ما داد. آن پسر را «موسی» نام نهادند. کنیه اش ابوالحسن و ابوابراهیم و القاب مبارکش کاظم، صالح، صابر و امین بود و گاهی نیز به دلیل تقیه، به او عبد صالح، فقیه و عالم می گفتند.
چرا کاظم علیه السلام
صفت فرو بردن خشم، در همه امامان وجود داشت، ولی در امام هفتم، تبلوری خاص یافته بود. امام کاظم علیه السلام با آنکه ظلم های زیادی از دشمنان کشید، ولی هیچ گاه لب به نفرین نگشود. ابن اثیر که از تاریخ نویسان اهل سنت است چنین می نویسد: آن حضرت را «کاظم» لقب داده اند؛ چرا که عادت داشت حتی با کسی که به او بدی می کرد، به نرمی سخن بگوید و به او نیکی کند.
اختناق عجیب و ظهور نور
در اواخر زندگی امام صادق علیه السلام ، اختناق شگفتی از طرف منصور عباسی در مدینه حکمفرما بود و آن حضرت می دانست که هر کس را به عنوان وصی و جانشین خویش معرفی کند، به دست منصور کشته خواهد شد. پس از شهادت آن حضرت، وقتی منصور از درگذشت امام صادق علیه السلام آگاه شد، در نامه ای به فرماندار مدینه نوشت: «اگر جعفر بن محمد شخصی را به جانشینی خود قرار داده، او را احضار کن و گردنش را بزن». بعد از مدتی، فرماندار مدینه گزارشی را به این مضمون به بغداد فرستاد: جعفر بن محمد، ضمن وصیتنامه رسمی خود، سه نفر را به عنوان جانشین خود برگزید که عبارت اند از: 1. خلیفه وقت، منصوردوانیقی، 2. عبداللّه بن جعفر، پسر بزرگ خویش، 3. موسی بن جعفر علیه السلام . منصور از دیدن نامه، بسیار خشگمین گردید و فریاد زد: اینها را که نمی شود کشت.
ائمه علیهم السلام سدی در برابر ظلم
از آنجا که وظیفه ائمه علیهم السلام هدایت مردم و پیاده کردن فرمان های قرآن در جامعه است، چنین هدف والایی با اصلاح عمومی به انجام می رسد. در این بین، تابش نور امامان پاک، سیاهی و تباهی را جلوه گر می نمود و این برای خلفای ناپاک اموی و عباسی قابل تحمل نبود.
آنها نمی توانستند وجود ائمه هُدی علیهم السلام را تحمل کنند و آنان را همچون خاری در چشم و استخوانی در گلو می دانستند. از این روست که همه آن ظالمان، بزرگ ترین دغدغه فکری شان، کشتن امامان بزرگوار بود. امام کاظم علیه السلام نیز از این اصل کلی به دور نماند. منصور، مهدی، هادی و هارون عباسی، خلفای زمان ایشان، همگی در فکر به شهادت رساندن آن حضرت بودند و سرانجام هارون، این نیت شوم را عملی کرد.
ناکامی سه خلیفه
نقشه منصور مبنی بر کشتن وصی امام صادق علیه السلام عملی نشد و اجل مهلتش نداد تا بار دیگر نقشه ای طرح کند. مهدی عباسی نیز در پی قتل امام کاظم علیه السلام بود و حتی آن حضرت را به بغداد آورد و به زندان افکند، ولی به دلایلی فرمان آزادی ایشان را صادر کرد و بعد از چندی دوباره خواست آن حضرت را حبس و اذیت کند که مرگش فرا رسید. هادی عباسی که پس از پدرش به خلافت رسیده بود، فشار زیادی به مردم و به ویژه شیعیان وارد می ساخت، تا جایی که در اثر همین ظلم ها در زمان حکومت او، فاجعه خونین سرزمین فخّ صورت گرفت. از آنجا که هادی عباسی می دانست شیعیان، پیرو امام کاظم علیه السلام هستند، قیام آنان را نیز به دستور آن حضرت دانست و گفت: خدا مرا بکشد اگر موسی بن جعفر را زنده بگذارم، ولی پیش از آنکه به اجرای مقاصد پلید خود موفق شود، خبر مرگش موجب شادی شیعیان شد.
شیوه مبارزاتی امام کاظم علیه السلام
امام کاظم علیه السلام در برابر بی کفایتی ها و ستم هایی که از سوی خلفای عباسی صورت می گرفت، ساکت ننشست؛ بلکه آن حضرت نیز همانند پدران بزرگوارش، از راه های گوناگون با دستگاه ستمگرحکومت مخالفت می کرد. آن حضرت گاه شیعیان را به مخالفت با بنی عباس راهنمایی می کرد، ولی شیوه اصلی مبارزه ایشان، حفظ سنگر تعلیم و تربیت بود. آن حضرت با تربیت انسان های آزاده و روشن فکر، حکومتی برخلاف حکومت بنی عباس تأسیس کرده بود. حکومت آن حضرت بر قلب ها بود و حکومت خلفا بر بدن ها و همین امر روز به روز بر محبوبیت ایشان می افزود و ستون های کاخ استبداد و ظلم را به لرزه در می آورد.
تشکیل حکومت اسلامی، آرمان بزرگ امامان علیهم السلام
روزی هارون به امام کاظم علیه السلام اعلام کرد که حاضر است «فدک» را به آن حضرت برگرداند. امام علیه السلام فرمود: در صورتی حاضرم فدک را بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس دهی. هارون پرسید: مرزهای فدک تا کجاست؟ امام فرمود: اگر حدود آن را بگویم، هرگز پس نخواهی داد. هارون اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهد داد. امام حدود فدک را چنین تعیین فرمودند: حد اولش، سرزمین عدن، حد دومش، سمرقند و حد سومش، آفریقا و حد چهارم آن نیز مناطق ارمنیه و دریای خزر است. هارون با شنیدن هر یک از این حدود، به شدت ناراحت شد و نتوانست خود را کنترل کند. لذا با خشم و ناراحتی گفت: به این ترتیب چیزی برای ما باقی نمی ماند. امام علیه السلام با این کلمات، آرمان بزرگ خویش را که تشکیل حکومت ناب اسلامی در سراسر جهان است، بیان کرد.
دستگیری و زندانی کردن امام علیه السلام
امامت امام کاظم علیه السلام 35 سال طول کشید. در این مدت، بارها و بارها آن حضرت را به زندان افکندند و بنا به گواهی تاریخ، آن حضرت، چهار سال آخر عمر شریفشان را در زندان های هارون الرشید گذراندند. در سال 189ق، هارون برای اینکه از امام کاظم علیه السلام برای فرزندانش بیعت بگیرد، قصد حج کرد. او ابتدا به مدینه رفت و به وزیرش «فضل بن ربیع» دستور داد که حضرت را نزد او حاضر کنند. امام کاظم علیه السلام در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله مشغول نماز بود که در اثنای آن، حضرت را گرفته و از مسجد بیرون بردند. امام علیه السلام را در همان حال نزد هارون حاضر کردند و هارون بعد از ناسزای بسیار، دستور داد دست های آن حضرت را بسته و مخفیانه به سوی «عیسی بن جعفر» که امیر بصره بود، بفرستند.
زندان بصره
به دستور هارون، امام کاظم علیه السلام را دستگیر کردند و به بصره فرستادند. امیر بصره، امام کاظم علیه السلام را در یکی از اتاق های خانه خود حبس کرد. هر روز دو مرتبه در آن اتاق را می گشودند؛ یک بار برای وضو گرفتن حضرت و بار دیگر برای آن که غذایی به حضرت بدهند. بزرگ ترین شکنجه آن حضرت در مدتی که در خانه عیسی محبوس بود، شنیدن لهو و لعب و ساز وآواز و خوانندگی و منکراتی بود که از سوی عیسی بن جعفر صورت می گرفت. به همین دلیل، حضرت تمام ساعت ها، مشغول عبادت و راز و نیاز با خدای خویش بود.
انتقال به زندان بغداد
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مدت یک سال در زندان عیسی، حاکم بصره بود و هارون چندین بار به او نوشت که آن حضرت را شهید کند؛ ولی او جرأت نکرد و اطرافیانش نیز از این کار منعش کردند. پس از مدتی، نامه ای به هارون نوشت که من دیگر نمی توانم موسی بن جعفر علیه السلام را در زندان نگهدارم و دراین مدت غیر از عبادت و ذکر و مناجات چیزی از او ندیده ام و کاری هم به دستگاه حکومت ندارد. کسی را بفرست تا او را از من تحویل بگیرد وگرنه آزادش می کنم. وقتی نامه عیسی به دست هارون رسید، کسی را فرستاد تا آن حضرت را از بصره به بغداد برده و نزد فضل بن ربیع زندانی کند. زندان فضل نیز همانند زندان عیسی بود. حضرت، ساعات شبانه روز را مشغول عبادت و مناجات بود؛ به طوری که فضل بن ربیع نیز به آن حضرت علاقه قلبی پیدا کرد. وقتی هارون دانست که فضل هم بر قتل آن حضرت اقدام نمی کند، ایشان را از خانه او بیرون برده و نزد فضل بن یحیی برمکی زندانی کرد.
انتقال به زندان غیر مسلمان
هارون با فرستادن نامه ای، فضل بن یحیی برمکی را نیز مکلف به قتل موسی بن جعفر علیه السلام نمود، ولی او از اطاعت هارون، سرباز زد و برخلاف دستور او، آن حضرت را اکرام و احترام نمود. سخن چینان و جاسوسان به هارون خبر دادند که موسی بن جعفر علیه السلام نزد فضل مورد تکریم قرار گرفته است. هارون با شنیدن این خبر، خادم خویش را به سوی بغداد فرستاد. او حامل دو نامه بود و بدون اطلاع قبلی نزد فضل رفت تا حال موسی بن جعفر علیه السلام را ببیند و از درستی خبر آگاه شود. وقتی دید که خبر جاسوسان صحیح بوده، یکی از نامه ها را به شخصی به نام «عباس بن محمد» و دیگری را به «سندی بن شاهک» داد. «عباس بن محمد» وقتی نامه هارون را خواند، فضل بن یحیی را طلبید و صد تازیانه به او زد. سپس امام کاظم علیه السلام را از خانه فضل بیرون برد و تسلیم سندی بن شاهک غیر مسلمان نمود.
سرپوش گذاشتن بر قتل
در روزهای شهادت امام کاظم علیه السلام هارون به شام رفت تا نشان دهد که در شهادت آن حضرت نقشی نداشته است. یکی از بزرگان بغداد نیز چنین خبر داد که روزی سندی بن شاهک مرا با جماعتی از بزرگان که هشتاد نفر بودیم جمع کرد و به خانه ای برد که موسی بن جعفر علیه السلام درآن خانه بود. وقتی نشستیم، سندی بن شاهک گفت: به این مرد بنگرید، آیا آسیبی جسمانی به او رسیده است یا نه؟ مردم گمان می کنند که ما آزار و اذیت بسیاری به او رسانیده ایم. وقتی سخن سندی به اتمام رسید، حضرت چنین فرمودند: «ای گروه بزرگان! آنچه درباره مکان و منزل و رعایت جسم من دیدید و شنیدید، ظاهری است و بدانید و گواه باشید که او مرا مسموم کرده است و فردا رنگ من زرد خواهد شد و پس فردا از خانه رنج و سختی رحلت کرده، به دار بقا و رفیق اعلی ملحق خواهم شد». از کلام امام علیه السلام لرزه بر اندام سندی افتاد و مانند شاخه های درخت می لرزید.
اوج در قفس
زمانی که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را مسموم کردند، وجود مبارکشان سه روز در آتش تب شدید می سوخت. بعد از سه روز زهر کار خود را کرد و هارون را به خواست پلید خود رسانید. آن حضرت مدت ها تنها و غریب، با غل و زنجیر و زهر جفا هم نشین بود تا سرانجام در 55 سالگی، به اجداد پاکش پیوست.
تشییع اهانت بار
پس از شهادت امام کاظم علیه السلام سندی بن شاهک، بی شرمی را به نهایت رسانید و دستور داد چهار غلام سیاه، بدن شریف آن حضرت را بر تخته ای به دوش کشیده و روی پل بغداد گذاشتند و شخصی نیز پیشاپیش بدن شریف صدا می زد: «این امام رافضیان و خارج شدگان از دین است، ببینید که با مرگ طبیعی از دنیا رفته است.» مردم دور او جمع شدند، ولی اثر غل و زنجیر در پای آن حضرت، آشکارتر از آن بود که بتوان آن را پنهان کرد.
غسل و کفن
در روز تشییع جنازه امام هفتم، سیلمان بن ابی جعفر، عموی هارون که یکی از بزرگان دولت عباسی بود، از غلامانش پرسید چه خبر است؟ گفتند: سندی بن شاهک مردم را به دیدن جنازه موسی بن جعفر علیه السلام دعوت می کند. او دستور داد که هر طور شده جنازه را از سندی بن شاهک بگیرند. بعد آن را در چهار راهی گذاشته و ندا کردند: هر کس می خواهد پاکیزه ترین انسان ها را ببیند بیاید. سپس بساط غسل و کفن برپا ساختند.حاضران گمان می کردند که آنها امام علیه السلام را غسل می دهند و کفن می کنند؛ حال آنکه امام رضا علیه السلام آن کارها را انجام می داد و آن ها او را نمی شناختند؛یعنی حضرت با قدرت امامت، از مدینه برای غسل و کفن پدر بزرگوارشان به بغداد رفته بودند.
خبر شهادت امام کاظم علیه السلام در مدینه
یکی از خادمان امام کاظم علیه السلام گفته است: وقتی آن حضرت را از مدینه می بردند، به فرزندش امام رضا علیه السلام چنین فرمود: «تا زمانی که من زنده ام، هر شب در دهلیز خانه بخواب.» ما هر شب رختخواب حضرت رضا علیه السلام را در دهلیز خانه پهن می کردیم و آن حضرت بعد از نماز عشا می آمد و می خوابید و صبح به منزل خود برمی گشت. چهار سال این کار ادامه داشت. یک شب آن حضرت نیامد و اهل خانه از نیامدن ایشان به وحشت افتادند. فردای آن روز علی بن موسی الرضا علیه السلام نزد ام احمد، بانوی خانه آمد و فرمود: «امانت پدرم را به من تحویل بده.» آن بانو با شنیدن این سخن فریاد کشید و با گریه گفت: واللّه مولای من وفات کرده است. امام رضا علیه السلام او را اکرام کرد و فرمود: «آرام باش تا خبر رحلت پدرم به والی مدینه برسد.» چند روز بعد خبر شهادت آن حضرت به مدینه رسید و معلوم شد که شهادت امام کاظم علیه السلام در همان شبی روی داده بود که امام رضا علیه السلام به خانه نیامد.
در اين زندان كه ره بسته است پرواز صدايم را
نمي بينم كسي را جز خودم را و خدايم را
سرم را مي گذارم روي زانوهاي لرزانم
يكايك مي شمارم غصه هاي زخمهايم را
پريشان حالم و از استخوانم درد مي ريزد
نمي جويم زدست هركس و ناكس دوايم را
اگر چه زخم تن دارم كبودي بدن دارم
ولي خرج عبادت مي نمايم لحظه هايم را
حضور دانه ي زنجير در راه گلوگاهم
دو چندان مي نمايد بغض سنگين دعايم را
نمي گويم چه كردم تازيانه با وجود من
ببين پُر كرده خون پيكرمن بوريايم را
اگر بنشسته مي خوانم نمازم را در اين زندان
غل زنجيرها كوبيده كرده ساقي پايم را
فضیلت زیارت امام کاظم علیه السلام
شخصی از محضر مبارک امام رضا علیه السلام پرسید: ثواب کسی که قبر پدر بزرگوارتان را زیارت کند چیست؟ حضرت در جواب فرمودند: «ثواب و فضیلت کسی که او را زیارت کند، مانند ثواب کسی است که قبر امام حسین علیه السلام را زیارت نماید». در روایات دیگری نیز زیارت آن حضرت را مانند زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علی علیه السلام بیان فرموده اند.
سلامی به محضر باب الحوائج
سلام بر تو ای مولای من، ای موسی بن جعفر و رحمت و برکات خدا بر تو باد. شهادت می دهم که تو امام و پیشوای هدایت کننده امتی و ولی بر حق و رهبر خلق تویی. تو منبع فروفرستادن وحی الهی و صاحب مقام علم تأویل کتب آسمانی هستی. مقام کامل علم و عدالت و صدق و حقیقت و عمل خالص از آن توست. مولای من! از دشمنانت سخت بیزارم و دوستی تو را وسیله نزدیکی به خدا قرار داده ام. رحمت و درود و برکات خدا بر تو و پدران و اجداد و فرزندان و شیعیان و دوستان تو باد.
خردورزی در منظر امام کاظم علیه السلام
یکی از سخنان پر ارج امام کاظم علیه السلام بیاناتی است که به هشام درباره توصیف خِرَد ایراد فرموده اند. در بخشی از آن چنین آمده است: «ای هشام! هر چیزی را نشانه ای است و نشانه خردورز، تفکر و نشانه تفکر، سکوت است و هر چیزی را مَرْکبی است و مَرْکب خردورز، فروتنی است. ... به راستی خردورز کسی است که حلال، او را از سپاسگزاری باز ندارد و حرام، بر صبر او غالب نشود. ای هشام! هر کس سه چیز را بر سه چیز مسلط سازد، گویی در نابودی خرد خویش هوای نفسانی اش را یاری رسانیده است: هر کس با آرزوی دراز، روشنی خردش را تاریک کند و با پرگویی، نکات جالب انگیز حکمتش را محو سازد و با شهوات نفسانی، روشنی پندگیری و عبرت را خاموش کند، گویی هوای نفسش را در نابودی عقلش یاری رسانده است. هر کس چنین کند، دین و دنیای خویش را تباه ساخته است».
امام موسی بن جعفر علیه السلام و ایران اسلامی
اگرچه مسلمانان ایران اسلامی، زیر پرچم ولایت همه امامان معصوم علیهم السلام مسیر سعادت و هدایت را می پیمایند، وجود مقدس امام کاظم علیه السلام تأثیر خاصی در زنده نگه داشتن معنویت در کشور ما دارند. به هر طرف که می نگری، دل شکسته ای را می بینی که مشغول درد دل با امامزاده ای است که به موسی بن جعفر علیه السلام منسوب است.
آری، فرزندان امام موسی بن جعفر علیه السلام در بسیاری از مناطق کشور همانند نگینی می درخشند. سرآمد همه امام رضا علیه السلام وحضرت معصومه علیهاالسلام در قم و امامزاده شاهچراغ در شهر شیراز هستند که سالانه، میلیون ها عاشق اهل بیت، به زیارت بارگاه پر از نور آن بزرگواران می شتابند و از خرمن نور ایشان، بهره می برند.
یک جرعه آفتاب
لاتَمْنِحُوا الْجُهّالَ الْحِکْمَةَ فَتَظْلِمُوها، وَ لا تَمْنَعُوها أهْلَها فَتَظْلِمُوهُمْ.[1]
حکمت را به افراد نادان نیاموزید؛ زیرا به آن ستم می کنید و از اهلش دریغ ندارید که به آن ستم روا داشته اید.
عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ، فَأِنَّ یُمْنٌ وَ الرِّفْقَ شَوْمٌ اِنَّ الرِّفْقَ وَ الْبَّرَ و حُسْنَ الْخَلْقَ یَعمُرُ الدِّیارَ وَ یَزِیدُ فِی الرِّزْق. [2]
نرم خو و ملایم باش؛ زیرا نرمش، نیکو و کج خلقی، شوم و مذموم است، به درستی که نرمش و نیکوکاری و خوش اخلاقی، خانه را آباد می کند و بر روزی می افزاید.
فضلُ یُتَقَرَّبُ به العبدُ الی اللهِ بعدَ المعرفة بِه الصلاةٌ و برُّ الوالدینِ و ترکُ الحسِد و العجبِ و الفخر. [3]
برترین چیزی که بنده به وسیله آن به خداوند نزدیک می شود، پس از شناخت خدا نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودپسندی و تکبر است.[4]
من لَمْ یَکنْ لهُ من نفسِهِ واعظٌ تَمَکَن منهُ عَدّوهُ. [5]
هرکس در وجودش پنددهنده ای نداشته باشد، دشمنش بر او مسلط می شود.
اذا وَعَدتُمُ الصبیانَ فَفوا لهم، فاِنّهم یَرَونُ اَنَکم الذین ترزقونهم، انّ الله عزوجلَ لیس یغضِبُ یشیءِ کغضبه النّساء و الصبیان. [6]
وقتی به کودکان وعده ای دادید، وفا کنید؛ زیرا می پندارند شما روزی دهنده آنها هستید. خداوند برای هیچ چیز به اندازه تجاوز به حقوق زنان و کودکان خشمگین نمی شود.
ایاک و الضجر و الْکَسَلَ، فاِنهما یَمَنعانِ خطَّک من الدنیا و الاخرة.[7]
از سستی و بی حوصلگی بپرهیز؛ زیرا این دو خصلت، تو را از بهره وری از نعمت های دنیا و آخرت باز می دارد.
انَّ العاقل لایکذبُ و ان کان فیه هواهُ.[8]
انسان خردمند دروغ نمی گوید؛ اگرچه دروغ وسیله برآمدن خواهش های نفسانی او باشد.
پی نوشتها:
[1]. جواد قیومی اصفهانی، صحیفه امام کاظم(ع)، دفتر نشر اسلامی، 1381، چ 1، ص 452.
[2]. همان.
[3]. همان، ص 455.
[4]. همان، ص 456.
[5]. همان، ص 462.
[6]. همان، ص 464.
[7]. همان، ص 472.
[8]. همان، ص 476.
منبع: حوزه نت
امام علی بن محمد الهادی علیه السلام در نیمة ذی الحجه سال 212ق نزدیک شهر مدینه در روستای صریا، چشم به دنیا گشود و در ماه رجب سال 254ق در سرّ من رأی (سامرا) توسط معتز عباسی به شهادت رسید. ایشان پس از پدر بزرگوارش 33 سال امامت شیعیان را بر عهده داشتند.[1]
نام مادر آن حضرت سمانه مغربیه بود[2]؛ البته مدنب، حدیث و غزال هم گفته اند.[3]
لقب های آن حضرت را نقی، هادی، امین، طیب، ناصح، مرتضی و... ذکر کرده اند. کنیه اش ابوالحسن است و به ایشان ابوالحسن ثالث می گویند.[4]
امام هادی علیه السلام از آغاز امامت در مدینه حضور داشتند و در مدت اقامت در این شهر نقش بسیار مهمی در رهبری شیعیان ایفا کردند؛ به طوری که حکومت عباسی از موقعیت ممتاز امام احساس خطر کرده و حضور ایشان در مدینه را به صلاح ندانست، متوکل برای کنترل بیشتر امام علیه السلام تصمیم گرفت ایشان علیه السلام را از مدینه به سامرا منتقل کند. در سال 233 ق بنابه گزارش هایی که جاسوسان از فعالیت های امام علیه السلام داده بودند، متوکل به یحیی بن هرثمه مأموریت داد تا این انتقال را انجام دهد. با ورود یحیی بن هرثمه به مدینه، مردم که سخت مشتاق و شیفتة امام خود بودند، اعتراض خود را علنی کردند؛ به طوری که یحیی بن هرثمه اعلام کرد که کاری به امام علیه السلام ندارد و هیچ خطری امام علیه السلام را تهدید نمی کند. پس از مدتی به بهانه این که در منزل امام بر علیه حاکم عباسی سلاح جمع آوری می شود به خانه امام علیه السلام حمله بردند، ولی چیزی جز قرآن و ادعیه نیافتند. جالب اینکه خود یحیی بن هرثمه پس از بازگشت می گوید: «چیزی جز بزرگواری، ورع، زهد و شجاعت در او نیافتم».[5]
متوکل در ساعات اولیه ورود امام به سامرا به شکلی اهانت آمیز با امام برخورد کرد و نه تنها به استقبال حضرت نیامد، بلکه دستور داد ایشان را در محلی که مخصوص گداها بود و به «خان الصعالیک» شهرت داشت، وارد کنند. بعد از استقرار امام هادی علیه السلام در سامرا تمامی رفت و آمدها و ارتباطات امام تحت کنترل بود و به محض شنیدن اینکه امام علیه السلام از اموال و سلاح شیعیان نگهداری می کند، نظامیان شبانه به خانة امام علیه السلام هجوم می بردند؛ ولی چیزی به دست نمی آوردند.
در طول مدت حضور امام علیه السلام در سامرا هر روز بر عظمت و محبوبیت آن حضرت افزوده می گشت و همه ناخواسته در برابر امام علیه السلام متواضع و خاشع بودند و سخت محترمش می داشتند.[6] البته نفوذ امام منحصر به شیعیان نبود و شامل درباریان عباسی هم می شد. حتی اهل کتاب هم به امام علیه السلام احترام می گذاشتند.
متوکل وقتی در اقدامات خود علیه امام علیه السلام ناکام ماند، به نزدیکان خود اعلام کرد که در کار امام هادی علیه السلام درمانده شده است؛ از این رو به محدودیت و فشار اکتفا نکرد و تصمیم به کشتن امام علیه السلام گرفت و حتی اقداماتی هم انجام داد؛ اما پیش از آنکه موفق شود، خود به هلاکت رسید.[7]
برخی از اقدامات امام هادی علیه السلام
1. ایجاد آمادگی فکری شیعیان جهت ورود به عصر غیبت
فراهم کردن زمینة ورود شیعه به عصر غیبت، از اقدامات اساسی امامان شیعه علیه السلام بود، که همواره شیعیان را متوجه این امر می کردند. در این راستا امام هادی علیه السلام هم اقداماتی انجام داده اند:
الف) بیان روایات فراوان در مورد فرا رسیدن و نزدیک بودن عصر غیبت؛
ب) بشارت به ولادت حضرت حجت ومخفی بودن ولادت و هشدار این که مبادا مخفی بودن باعث تردید شما شیعیان گردد؛
ج) کم کردن تماس مستقیم شیعیان با حضرت؛ به طوری که در سامرا مسائل شیعیان از طریق نامه یا نمایندگان حضرت پاسخ داده می شد؛ تا از قبل برای شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام آمادگی داشته باشند؛[8]
د) تأیید برخی از کتب فقهی و اصول روایی شیعه
و) ارجاع سؤالات شیعیان به وکلا و توجیه وکلا نسبت به پرسش های شیعیان؛ با توجه به انحرافات و شبهات آن روز.
2. مبارزه با انحرافات
غالیان کسانی بودند که بر مبنایی نادرست، امامان معصوم علیه السلام را تا مقام خدایی (نعوذبالله) بالا می بردند. امام هادی علیه السلام ـ همانند امامان قبلی ـ موضع خویش را در قبال آنان روشن می ساخت و آنان را از گروه شیعه نمی دانست و حتی در نامه های مختلف، غالیان را افرادی مشرک و کافر معرفی می فرمود و بیزاری خویش را از آنان به صورت آشکار اعلام می نمود.[9]
گروه دیگری از منحرفان، صوفیان بودند که معمولاً با کناره گیری از دنیا، به شکل ریاکارانه در مقابل امام هادی علیه السلام می ایستادند. امام هادی علیه السلام شیعیان را از نزدیک شدن و هم نشینی با آنان و ورود به جلسه هایشان به شدت برحذر می داشت و آنان را هم نشینان شیطان و نابود کنندة پایه های دین و پیروان این گروه را نادانان می دانست و کسانی را که به آنها گرایش پیدا می کردند، احمق معرفی می فرمود.[10]
3. تربیت نیرو و افراد شایسته
یکی از اقدامات و فعالیت های ائمه علیه السلام پرورش شاگردان و افراد شایسته بوده است. امام هادی علیه السلام نیز با توجه به پراکندگی شیعیان در مناطق مختلف و وجود شبهات و انحرافات، نیروهایی را که استعدادهای لازم را داشتند شناسایی کرده و آنان را جهت پیش برد اهداف اسلامی تربیت می فرمودند. این افراد افزون بر راویانی هستند که سخنان و روایات امام هادی علیه السلام را نقل می نمودند. برخی از این افراد همان کسانی هستند که وکالت آن حضرت را عهده دار بودند. برجسته ترین این افراد عبارتند از:
1. عبدالعظیم حسنی (ره)، که مرقد وی در شهر ری می باشد و از یاران امام عسکری علیه السلام بوده است.
2. حسن بن راشد، مشهور به ابوعلی و وکیل امام هادی علیه السلام بوده است.
3. عثمان بن سعید عمری، که از یازده سالگی در محضر امام هادی علیه السلام بود و بعدها یکی از نایبان خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شده است.
4. تقویت سازمان وکالت
با توجه به لزوم ارتباط بین رهبری و پیروان و پراکندگی شیعیان در اقصی نقاط بلاد اسلامی و با وجود خفقان عباسی و لزوم حفظ شیعیان و از همه مهمتر با توجه به اینکه امام علیه السلام در حصر و تحت نظارت و کنترل بوده اند، خیلی از شیعیان در بلا تکلیفی به سر می بردند. به همین علت سازمان وکالت که به صورت مخفی شکل گرفته بود و از زمان امام صادق علیه السلام فعالیت خود را آغاز نمود، در دوران امام هادی علیه السلام نیاز به تمهیدات بیشتری داشت.
در زمان امام هادی علیه السلام شیعیان ایران، عراق، یمن ومصر ارتباط مستمر و خوبی با حضرت داشتند. وکلای امام علیه السلام علاوه بر جمع آوری خمس و ارسال آن به امام علیه السلام ، در مسائل کلامی و فقهی نیز نقش سازنده ای داشته اند و در جا انداختن امامت امام بعدی و ورود شیعه به عصر غیبت، تلاش خستگی ناپذیری از خود به نمایش گذاشتند. (البته گاهی افرادی از این وکلا دستخوش انحراف از خط امام علیه السلام شده و مورد تکذیب آن حضرت هم واقع می شدند. در این شرایط کسان دیگری جایگزین آنها می شدند.[11])
این شبکه ارتباطی چنان اهمیت داشت که متوکل را به فکر کنترل و نابودی آن انداخت و با تشکیل نیروهایی ویژه به دستگیری، شکنجه، حبس و شهادت برخی از وکلای امام علیه السلام در نقاط مختلف اقدام کرد؛ اما موفق نشد این شبکه گسترده را از میان بردارد.
5. تبیین مقام شامخ امامت از طریق زیارت غدیریه و زیارت جامعه
در زمان امام هادی علیه السلام اصل امامت باید معرفی می گردید؛ چون ائمه علیهم السلام و فضائل و جایگاه ایشان رو به فراموشی می رفت. امام هادی علیه السلام پدران و اجداد گرامی خود را با بیان زیارات معرفی می کردند. مجموعه این زیارات و ادعیه به عنوان یک دائرة المعارف شیعه به حساب می آید و در بردارنده دلایل بسیار استوار در حقانیت ائمه اطهار و اهل بیت علیهم السلام می باشد.
الف) زیارت جامعه کبیره
این زیارت از مشهورترین ، برترین و شناخته شده ترین زیارات ائمه علیهم السلام است. شیعیان نسبت به خواندن آن بخصوص روزهای جمعه توجه خاصی دارند. شیخ طوسی (ره) در التهذیب و شیخ صدوق (ره) در الفقیه آن نقل کرده اند. علامه مجلسی (ره) در مورد صحت سند آن ـ که به درجه قطع رسیده ـ می گوید: «این زیارت دارای بهترین سند، عمیق ترین مفهوم، فصیح ترین الفاظ، بلیغ ترین معناو عالی ترین شأن است.[12] امام هادی علیه السلام در این زیارت شاخصه ها و پایه های اصلی شیعه را بیان فرمودند.
ب) زیارت غدیریه
این زیارت به زیارت امیرالمؤمنین در عید غدیر خم معروف است. در سالی که معتصم امام علیه السلام را از مدینه به سامرا فراخواند، ایشان به زیارت امام علی علیه السلام در نجف اشرف رفته و این زیارت را قرائت کردند که در ضمن آن یکصد و پنجاه منقبت از مناقب امام علی علیه السلام بیان فرموده و از برخی مشکلات سیاسی و اجتماعی که ایشان را آزرده کرده بود، سخن گفتند.
این زیارت از زیباترین، اصیل ترین، بدیع ترین و پربارترین زیارت هاست. در زمانی این زیارت توسط امام هادی علیه السلام قرائت شد که امامت به فراموشی سپرده شده بود. امام هادی علیه السلام در ضمن زیارت با ترسیم مظلومیت امام علی علیه السلام و هشدار به مردم، آنان را از خواب غفلت بیدار می کند.
ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی |
بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی |
یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل» |
در آینه صبح و مسا حضرت هـادی |
دل سوخته از طعنه و از زخم زبانها |
خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی |
بردند همان شب که سوی بـزم شرابت |
چون از تو نکردند حیا حضرت هادی |
افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد |
بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی |
افسوس، به جور از حرم مادر و جدت |
گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی |
کس از غم ناگفتهات ای یوسف زهرا |
آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی |
کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟ |
ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی |
بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر |
حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی |
در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر |
شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی |
"میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند |
ای کشته بیجرم و خطا حضرت هادی |
غلامرضا سازگار
مردی از تبار یاس
امام جواد علیه السلام ، پدر بزرگوار دهمین پیشوا، نام این مولود پربرکت را به نشانه علاقه مندی به اجداد گران قدرش به نام سه جد بزرگوارش، علی نهاد. او در فصاحت و بلاغت همچون جدش امیرمؤمنان علی علیه السلام و در تقوا و عبادت چونان امام زین العابدین علیه السلام بود. او چهارمین معصوم بود که به نام زیبای علی آراسته گردید.
مادر این کودک، زنی بافضیلت به نام سمانه بود که «سیده ام الفضل» شهرت داشت. او به اندازه ای از مقام و منزلت برخوردار بود که افتخار همسری امام جواد علیه السلام و مادریِ امام هادی علیه السلام را یافت. این بانوی والا، چنان در این خاندان پر نور درخشید که امام هادی علیه السلام درباره او فرمود: «مادرم، دانای جایگاه من و اهل بهشت است. او چنان است که شیطان از وی می گریزد و فریب حیله گران دنیاپرست در او اثر نمی کند. خدا پاسدار و نگهبان اوست و او در شمار مادران راستگو و درست کردار است».
جلوه ای از دانش گسترده پیشوای دهم
معتصم عباسی برای به نمایش گذاشتن خیرخواهی خود و کم ارج جلوه دادن جایگاه علمی امامان، آموزگاری را که گرایش مخالف اهل بیت داشت، نزد امام هادیِ شش ساله فرستاد تا مثلاً به ایشان دانش بیاموزد. پس از مدتی از چگونگی درس آموزی امام هادی علیه السلام پرسید. در این حال، آن آموزگار که تحت تأثیر دانایی حضرت قرار گرفته بود، برآشفت و گفت:«کدام کودک؟ بگو پیر خرد! به خدا سوگندت می دهم آیا در این شهر بزرگ دانشمندتر و ادیب تر از او سراغ دارید؟... هر جا من با تکیه بر پشتوانه ادبی ام به نکته ای اشاره می کنم که به گمانم فقط خودم به آن دست یافته ام و روزنه ای را آشکار می سازم، او دروازه هایی از آن را به رویم می گشاید که شگفت زده می شوم و من از او می آموزم. مردم گمان می کنند من آموزگار او هستم، به خدا سوگند او آموزگار من است».
سخت گیری متوکل در مورد امام هادی علیه السلام
دوران امامت امام هادی علیه السلام ، با معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز عباسی هم زمان گردید که در این میان، حضرت بیشتر با متوکل هم دوره بود. متوکل همواره به بنی هاشم بدگمان بود و با آنان رفتار ناپسندی داشت. به همین دلیل، حضرت هادی علیه السلام نیز فعالیت های خود را به صورت سرّی انجام می داد.
متوکل درصدد بود امام علی النقی علیه السلام را به هر وسیله زیر نظر بگیرد. او می دانست اگر امام در مدینه اقامت کند، دسترسی به ایشان امکان نخواهد داشت و این خطری جدی به شمار می آمد. به همین دلیل، در حرکتی سیاسی، به پیشوای دهم نامه نوشت تا در ظاهر، علاقه خود را به امام بیان کند، ولی در واقع، دستور جلب حضرت را صادر کرد و آن حضرت را به سامرا فرا خواند. امام با آنکه از سوءنیت متوکل آگاه بود، چاره ای جز رفتن به سامرا نداشت و ناگزیر راهی این شهر شد.
گل هاشمی در سامرا
هنگامی که امام هادی علیه السلام به دستور متوکل وارد سامرا شد، او برای تحقیر امام و با این بهانه که هنوز محل اقامت حضرت آماده نیست، ایشان را در محل تجمع گدایان و بینوایان جای داد.
سپس امام را به خانه ای بردند که در اردوگاهی نظامی قرار داشت. متوکل دستور داده بود در اتاق حضرت قبری بکنند تا امام را از کنترل شدید خود آگاه کند و قدرت هر عملی را از حضرت بگیرد. امام در زمان متوکل، دوران سختی را پشت سر گذاشت. او چند بار دستور قتل امام را صادر کرد، ولی هر بار توطئه قتل ایشان نافرجام ماند. سرانجام این خلیفه ستمگر عباسی به دستور منتصر، فرزندش که به حضرت علی علیه السلام علاقه مند بود، به قتل رسید.
زیارت جامعه؛ فروغی از دانش دهمین پیشو
یکی از آثار ماندگار امام هادی علیه السلام زیارت جامعه کبیره است که یکی از قوی ترین سندهای شناخت امامت راستین به شمار می آید. اهمیت این زیارت زمانی آشکار می شود که با دوران پیشوای دهم بیشتر آشنا شویم. در آن زمان، عده ای در ستایش عظمت امامان مبالغه می کردند و گاه امامان را تا حد خدایی بالا می بردند و گروهی را به خود جذب کرده بودند.
امام هادی علیه السلام با تکذیب سخن این گروه و اعلام بیزاری از آنها، زیارتی با بلاغت کامل آموزش می دهد تا به وسیله آن بتوان هر یک از ائمه را زیارت کرد. زیارت جامعه، امامت را رمز و راز فلسفه سیاسی اسلام می داند و به همه مؤمنان یادآوری می کند که حکومت عدل الهی از آنِ پیشوایان معصوم است.
مبارزات فرهنگی دهمین پیشوا
اگرچه دوران امام هادی علیه السلام ، عصر خفقان و استبداد بود و حضرت برای فعالیت فرهنگی، آزادی عمل نداشت، ولی با گروه های منحرف عقیدتی همچون غلوکنندگان در حق معصومان و صوفیه مبارزه فرهنگی می کرد. برای مثال، آن حضرت در پاسخ به مشکلات اهالی اهواز، رساله ای در علم کلام نوشت. مناظره های علمی، برطرف ساختن شبهه های دینی و پاسخ گویی به مسائل گوناگون، از دیگر فعالیت های فرهنگی حضرت به شمار می آید. همچنین راویان و محدّثان بزرگی را تربیت کرد تا میراث بزرگ معارف اسلامی را به نسل های بعد منتقل کنند. شیخ طوسی تعداد این شاگردان را 185 نفر می داند که با توجه به شرایط نامساعد دوران آن حضرت، تعداد قابل توجهی است و از تلاش گسترده آن حضرت خبر می دهد. در میان شاگردان آن حضرت، نام دانشمندان سرشناسی چون فضل بن شاذان، عبدالعظیم حسنی، حسن بن علی ناصر کبیر، ایوب بن نوح و عثمان بن سعید به چشم می آید.
زمینه سازی فرهنگ انتظار
در دوران عباسی، فشار و اختناق دستگاه خلافت در مورد امامان معصوم رو به افزایش بود. این در حالی است که شیعه در آستانه غیبت قرار می گرفت که تحولی شگرف شمرده می شد. به همین دلیل، امام هادی علیه السلام به عنوان پناه گاه مردم، درصدد آماده سازی مردمان برای پذیرش این تحول جدید بود. ایشان در روایتی فرمود: «جمعه، روز نوه ام مهدی علیه السلام است که گروه جویای حق گرد او جمع می شوند و اوست که زمین را پر از عدل و داد می کند، همان گونه که پر از ستم جور شده است.» یا فرمود: «زمانی که پیشوایتان از میان شما رفت، هر آن منتظر فرج باشید».
ریشه ها و نتایج تکبر
در سیره تربیتی امام هادی علیه السلام برای زدودن صفات ناپسند از وجود آدمی، به ریشه ها و زمینه های خودپسندی و عواقب زیان بار آن اشاره شده است. امام دهم در روایتی در این مورد هشدار داده و فرموده است:«هر کس ازخودراضی باشد، غضب کنندگان بر او بسیار خواهند شد.» صفت خودبزرگ بینی نه تنها انسان را در معرض خشم مردم، بلکه مورد غضب الهی قرار می دهد. عذاب دوزخ و محرومیت از لطف الهی، از دیگر نتایج این صفت ناپسند است.
شهادت حضرت
امام هادی علیه السلام در سوم رجب سال 254 ه . ق به دستور معتز و با سمی که در آب انار ریخته شده بود، مسموم شد و به شهادت رسید. در آن روز بسیاری از بنی هاشم و دیگران در منزل امام جمع شده بودند و شیون می کردند و فریاد می زدند:«وای بر ما از بی کسی و بی یاری! وای بر مستمندان و یتیمان از تنهایی!» سپس امام حسن عسکری علیه السلام بر بدن پاک آن حضرت نماز خواند.
سیل عاشقان آن حضرت که خبر شهادت ایشان را شنیده بودند، با اندوهی از تأثیر و اندوه برای تشییع جنازه آن حضرت گرد آمدند، انبوهی مردم آن قدر زیاد بود که حرکت کردن در بین آن همه جمعیت برای امام حسن عسکری علیه السلام مشکل شده بود.
حرم سامرا
حرم سامرا، آرامگاه نورانی امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام است. زمین آن را امام هادی علیه السلام از فردی به نام دلیل بن یعقوب خریداری کرد. پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام و دفن ایشان در آن جا، این خانه زیارت گاه عاشقان و دوستداران ائمه گردید. سپس اطراف خانه را دیوار کشیدند و بر روی هر دو قبر، گنبد قرار دادند. سپس در دوران آل بویه، صندوقی از چوب بر روی قبرها نهادند و خادمانی برای خدمت به حرم انتخاب کردند. سپس ساختمان باشکوهی روی قبرها بنا گردید و در زمان ناصرالدین شاه، ضریح قدیمی تعویض و به نقره تبدیل شد. طلاکاری گنبد و کاشی کاری قسمت بیرونی و سر درهای حرم نیز به دستور او صورت گرفته است. تا پیش از هتک حرمت حرمین عسکریین، گنبد این حرم، بزرگ ترین گنبد در میان گنبدهای عتبات عالیات شمرده می شد.
جامی از زلال کلام امام هادی علیه السلام
شکرگزاری راستین
انسان شکرگزار به واسطه شکری که می کند، سعادتمندتر است تا به سبب نعمتی که باعث شکر او شده است؛ زیرا نعمت، کالای دنیاست و شکرگزاری، نعمت دنیا و آخرت است.
شکوه بندگی
هر که از نافرمانی خدا بپرهیزد،(مردم) از نافرمانی او پرهیز کنند. هر کس از خدا اطاعت کند، (دیگران) از او اطاعت می کنند. کسی که از دستورهای خالق فرمان برد، هیچ باکی از خشم آفریدگان نخواهد داشت. هر کس خالق را به خشم آورد، باید بداند که از خشم مردم در امان نخواهد بود.
همراهان دنیا و آخرت
مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند.
--------------------------------------------------------------------------------
*. کارشناس تاریخ و مهدویت
[1] . شیخ مفید، ارشاد، ص327.
[2] . همان، ص307.
[3] . حسینی، محمدرضا، تاریخ اهل البیت علیه السلام ، ص123.
[4] . مناقب آل ابی طالب علیه السلام ، ج4، ص401، به کوشش محمدحسین دانش آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی.
[5] . ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص359.
[6] . اربلی، کشف الغمة، ج2، ص398؛ تحقیق سید هاشم رسولی.
[7] . ابن طاووس، جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، ص27 (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص292).
[8] . محمد جواد طبسی،حیاة الامام العسکری علیه السلام ، صص325-316 (با اندکی تصرف و تلخیص).
[9] . اختیار معرفة الرجال، ص519، (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص 294).
[10] . خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، صص 135 ـ 134، (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص 294).
[11] . رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص513.
[12] . مزارالبحار، به نقل از باقر شریف قرشی، زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ، ص168.
منبع : حوزه نت
حضرت آیتالله خامنهای گفتند: این عالمِ مظلوم نه مردم را به حرکت مسلحانه تشویق میکرد و نه به صورت پنهانی اقدام به توطئه کرده بود، بلکه تنها کار او، انتقاد علنی و امر به معروف و نهی از منکرِ برخاسته از تعصب و غیرت دینی بود.
رهبر انقلاب، شهادت شیخ نمر و ریختن به ناحق خون او را خطای سیاسی دولت سعودی خواندند و افزودند: خداوند متعال از خون بیگناه نمیگذرد و خون به ناحق ریخته، بسیارسریع دامان سیاستمداران و مجریان این رژیم را خواهد گرفت.
ایشان با انتقاد شدید از سکوت مدعیان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر و حمایت آنان از رژیم سعودی که خون بیگناه را تنها به خاطر انتقاد و اعتراض به زمین میریزد، تأکید کردند: جهان اسلام و همهی دنیا باید نسبت به این قضیه احساس مسئولیت کنند.

رهبر انقلاب همچنین افزودند: یقیناً شهید شیخ نمر مورد تفضل خداوند خواهد بود و بدون شک دست انتقام الهی گریبان ظالمانی را که به جان او تعدّی کردند خواهد گرفت و این همان چیزی است که مایهی تسلّی است.
شیخ "نمر باقر النمر" کیست؟
شیخ "نمر باقر النمر" روحانی شیعی برجسته عربستانی، در سال 1379 هجری قمری مصادف با 1968 میلادی، در شهر "العوامیه" در استان القطیف در شرق عربستان در خانوادهای اهل علم و دین به دنیا آمد که از آن علمایی چون "آیتالله شیخ محمد بن ناصر آل نمر" (قدس سره) و خطبای حسینی چون جدش حاج "علی بن ناصر آل نمر" سر بر آورده بودند.
![]() |
تحصیلات مقدماتی و هجرت برای تحصیل علوم دینی
تحصیلات مقدماتی خود را در همان شهر العوامیه به پایان رساند و در سال 1400 هجری قمری مصادف با 1989 میلادی، برای آشنایی نزدیکتر با انقلاب اسلامی ایران و تحصیلات حوزوی ابتدا به ایران مهاجرت کرد تا در تهران در حوزه علمیه حضرت قائم(عج) حضور پیدا کند که در همان سال توسط آیتالله سید محمدتقی مدرسی در تهران تأسیس شده بود.
شیخ نمر پس از 10 سال تحصیل در حوزه علمیه حضرت قائم(عج)، عازم سوریه شد و در حوزه علمیه حضرت زینب(ع) برای ادامه تحصیلات حوزوی و علوم دینی نام نوشت و در حضور اساتید این حوزه به تحصیل پرداخت.
وی دوره کتابهای اصولی از جمله "اصول" المظفر، "رسائل" شیخ انصاری و "کفایة" آخوند خراسانی را گذراند و در علم فقه نیز "اللمعة الدمشقیة" نوشته شهید اول، "جامع المدارک" خوانساری، "مکاسب" شیخ انصاری و "مستمسک العروة الوثقى" سید حکیم و دیگر کتابهای فقهی را مطالعه کرد.
شیخ نمر در طول مدت تحصیل علوم حوزوی خود در تهران و سوریه در محضر اساتید مختلفی حضور یافت، از جمله:
- بحث خارج نزد آیت الله سید محمدتقی مدرسی در تهران
- بحث خارج نزد آیت الله سید عباس مدرسی در سوریه
- بحث خارج نزد آیت الله خاقانی در سوریه
- دروس عالیة نزد علامة شیخ صاحب الصادق در تهران
- درس "لمعة" نزد علامة شیخ وحید افغانی
همچنین اخلاق را نزد آیتالله شیرازی در شهر مقدس قم فراگرفت و به این ترتیب به درجات بسیار بالایی در اجتهاد دست یافت و اجازه تدریس در مراکز علوم دینی و مذهبی را پیدا کرد.
وی اکنون از جمله معروفترین و شایستهترین مدرسان علوم مذهبی و دینی در حوزههای علمیه به شمار میآید که حتی در حوزههای علمیه ایران و سوریه به تدریس کتابهایی همچون کتاب "اللمعة الدمشقیة" و کتاب "جامع المدارک" و "مستمسک عروة الوثقى" و "الحلقات" شهید سید محمدباقر صدر پرداخته است.
شیخ نمر سالها اداره حوزه علمیه حضرت قائم(عج) در تهران و سوریه را برعهده داشت و تلاش بسیاری برای توسعه و پیشرفت این مراکز انجام داد.
پس از بازگشت به عربستان مرکز مذهبی "الإمام القائم(عج)" را نیز در العوامیه تأسیس کرد که در واقع سنگبنای "مرکز اسلامی" در سال 1422 هجری قمری مصادف با 2011 میلادی بود.
![]() |
خصوصیات اخلاقی آیتالله
از جمله خصوصیات اخلاقی وی را باید بلندمنشی و وسواس او در مراعات و حفظ اصول و مبادی و ارزشهای دینی ملاحظه کرد که بازتاب آن بهخوبی در خط مشی فکری و جهادیاش آشکار است.
همچنین شیخ، از دیدی باز و آگاه نسبت به حوادث جاری پیرامون خود چه در عربستان و چه در منطقه برخوردار است و همین موجب شده تا دارای دید تحلیلی دقیقی از جریان امور در عرصههای اجتماعی و سیاسی باشد که یکی از دلایل آن بنا به گفته وی ارتباط عمیق وی با قرآن و اهل بیت علیهمالسلام است که همواره روشنگر راه وی در زندگی بودهاند.
فعالیتهای سیاسی و بازداشتها توسط رژیم سعودی
رژیم عربستان سعودی در حالی شیخ نمر باقر النمر را در هفته جاری بازداشت کرد که پیش از این نیز دو بار و طی سالهای 2006 و 2008 میلادی، شیخ را بازداشت کرده بود.
نخستین بازداشت شیخ نمر به می 2006 میلادی بازمیگردد، هنگامی که شیخ به محض بازگشت از سفر کوتاهمدتش به بحرین و بازگشت به عربستان، به دلیل مشارکت در همایشی بینالمللی قرآن کریم از سوی نیروهای امنیتی رژیم سعودی بازداشت شد.
اتهام شیخ این بود که در این همایش، در عریضهای، از رژیم سعودی خواسته بود به "قبرستان بقیع" رسیدگی کرده، مذهب "تشییع" را به رسمیت شناخته و شیوههای آموزشی و درسی کنونی حاکم بر عربستان را تغییر داده یا لغو کند؛ همین.
اما بازداشت مجدد شیخ نمر، به 23 آگوست 2008 میلادی بازمیگردد که در شهر "القطیف" به دست نیروهای امنیتی رژیم سعودی بازداشت شد. این بار اتهام شیخ برای بازداشت بنابر ادعای رژیم سعودی درخواست از شیعیان مناطق شرقی عربستان برای آمادهشدن به منظور دفاع از خود و جامعه خویش بود که رژیم ادعا میکرد، این سخنان نمر به معنی تحریک شیعیان عربستانی برای جدایی از حکومت مرکزی بود.
رژیم سعودی از بیم قیام مردمی و خشم و غضب شیعیان مناطق شرقی عربستان شیخ نمر را 24 ساعت پس از بازداشت آزاد کرد.
این روحانی برجسته عربستانی یک بار دیگر در مارس 2009 میلادی در معرض بازداشت قرار گرفت.
![]() |
دیدگاههای نمر در قبال آلسعود
شیخ نمر همواره در خطابههایش رژیم سعودی را به اعمال "سیاستهای تبعیضآمیز طایفهای سازمانیافته و منظم بهویژه در مناطق شرقی عربستان و بهخصوص در دو منطقه "الاحساء" و "القطیف" متهم میکرد که حدود یک قرن است، بر این مناطق حاکمیت دارد.
وی همواره و بارها تأکید داشته که از گفتن کلام حق، بیم و واهمهای ندارد حتی اگر در این راه بازداشت شده، وارد زندان شود و تحت شدیدترین شکنجهها و آزارها و اذیت ها تا سرحد شهادت قرار گیرد.
شیخ نمر توهین به کرامت شهروندان عربستانی بهویژه شهروندان شیعی عربستان که از دید رژیم سعودی شهروندان درجه دو این کشور به شمار میآیند و فاقد هرگونه حق و حقوق شهروندی هستند، رد و تأکید میکند که از کرامت و حقوق شهروندان شیعی عربستانی حمایت خواهد کرد.
وی بارها در این ارتباط تأکید کرده است که در خط اول رویارویی با ظلم و جور رژیم سعودی قرار میگیرد چون اعتقاد دارد بدون مبارزه و تلاش نمیتوان به حقوق مورد نظر خود دست یافت و عدالتی در کشور برقرار نخواهد شد و شهروندان نمیتوانند آزاد زندگی کنند.
شیخ نمر در اینباره در سخنان خود با استناد به خطبه "جهاد" امیرالمؤمنین علی(ع) تأکید دارد که به عدالت جز از طریق جهاد دست نخواهیم یافت و حق جز با از خود گذشتگی و جهاد و شجاعت به دست نخواهد آمد.
وی در خطبههای نماز جمعه خود نیز بارها گفته است که شیعیان عربستان، دیگر در برابر توهینها و تعدیها و تجاوزات آلسعود سکوت نخواهند کرد و در این باره خطاب به آلسعود گفت که "ما ساکت نمیمانیم که هر آنچه بخواهید بر سر ما بیاورید؛ هر آنچه بخواهید انجام دهید و کرامت و شخصیت ما را که با ارزش ترین چیز در زندگی ماست، زیر پا بگذارید".
شیخ نمر همچنین از مطبوعات و رسانههای سعودی به دلیل وابستگی و تبعیت آنها از رژیم سعودی و تبدیلشدن آنها به بوق تبلیغاتی آلسعود بهشدت انتقاد میکند.
وی تصریح میکند که مفتیهای وهابی، ساخته و پرداخته آلسعود هستند. به گفته شیخ نمر، آل سعود به مفتیهای وهابی پول میدهند تا با دامنزدن به اختلافات طایفهای و مذهبی و ایجاد اختلاف بین شیعیان و اهل سنت، آنها را به خود مشغول کنند و با ایجاد تفرقه مذهبی و طایفهای و قبیلهای به حاکمیت خود بر عربستان و غارت و چپاول ثروتهای آن ادامه دهند.
شیخ نمر النمر در یکی از خطبههایش به خاطر مواضع و دیدگاههای تندش در قبال رژیم سعودی گفت که "میدانم فردا برای بازداشت من به سراغ خواهید آمد. خوش میآیید! این منطق و راه و روش شماست: "بازداشت" و "شکنجه" و "کشتار"؛ ما از قتل و کشتار نمیهراسیم. ما از هیچ چیز نمیترسیم."
وی در قبال سرکوبگری های رژیم سعودی و مخالفت این رژیم با برگزاری تظاهرات مسالمتآمیز و تجمعهای اعتراضآمیز تأکید میکرد که "همواره به دنبال راههای دیگری برای ادامه اعتراضات خود و احقاق حقوقمان خواهیم بود و تظاهرات، یکی از این راهکارهاست".
این روحانی عربستانی را باید از جمله دشمنان سرسخت "نایف بن عبدالعزیز" ولیعهد سابق رژیم سعودی برشمرد. شیخ نمر، همواره انتقادات شدیدی را به وی وارد میکرد.
وی در یکی از خطابههایش شاهزاده نایف بن عبدالعزیز را به علت شدت خشونت و قساوت و ظلمش علیه مردم عربستان به طور اعم و شیعیان به طور اخص، طاغوت و ستمگری خواند که در قبرش شکنجه خواهد شد و آتش او را خواهد سوزاند و کرمها او را خواهند خورد. او در همین خطبه تأکید کرد که از مرگ نایف خوشحال خواهد شد.
وی همواره در خطبههای نمازجمعه و خطابه هایش نه تنها از آل سعود انتقاد میکند بلکه از منتقدان سرسخت برخی از رژیمهای عربی حوزه خلیج فارس از جمله آل خلیفه است.
منبع :فارس
شهادت
روز هشتم ربیع الاول سال 260 هجری، روز دردآلودی برای شهر سامرا بود؛ زیرا خبر شهادت امام عسکری در عنفوان جوانی همه جا را فرا گرفت. بازارها تعطیل شد و توده های محرومی که محبت خود را نسبت به امام، از ترس سرکوب نظام، نهان می داشتند، امروز عنان عواطف خروشان خویش را از کف دادند و شتابان وگریان به سوی خانه امام حرکت کردند.
کرامت امام(ع)
علی بن زید گفت: من اسبی داشتم و بدان می نازیدم و در هر جا از او سخن می گفتم. یک روز خدمت ابومحمد علیه السلام رسیدم. به من فرمود اسبت چه شد؟ گفتم آن را دارم و هم اکنون بر در خانه شماست. فرمود: تا شب نرسیده، اگر خریداری پیدا شد آن را عوض کن و تأخیر مکن. در آن هنگام کسی بر ما وارد شد و رشته سخن را برید. من اندیشناک برخاستم و به خانه رفتم و به برادرم گزارش دادم. در پاسخ من گفت: من نمی دانم چه بگویم. از فروشش به مردم دریغم آمد. چون شب شد نوکری که آن اسب را تیمار می کرد آمد و گفت: ارباب! اسبت مرد. مرا غم فرا گرفت و دانستم امام از گفتار خود این را در نظر داشته است.
گوشه ای از زندگی امام
یازدهمین پیشوای متقیان، امام حسن عسگری علیه السلام در سال 232 ه. ق چشم به جهان گشود. پدرش امام دهم، حضرت هادی علیه السلام و مادرش بانویی پارسا و شایسته به نام حدیثه است که برخی از او با نام سوسن یاد کرده اند. از آن جایی که امام حسن علیه السلام به دستور خلیفه عباسی در سامرا در محله عسکر سکونت اجباری داشتند «عسکری» نامیده می شود. از مشهورترین القاب حضرت نقی و زکی و کنیه اش ابومحمد است. او 22 ساله بود که پدر ارجمندش به شهادت رسید. مدت امامتش شش سال و عمر شریفش 28 سال بود و در سال 260 ه. ق به شهادت رسید و در خانه خود در شهر سامرا کنار مرقد پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.
تدبیر امام
ابوهاشم جعفری می گوید: ما در زندان بودیم که امام حسن عسگری علیه السلام و برادرش جعفر را وارد زندان کردند. برای عرض ادب و خدمت، به سوی حضرت شتافتیم و دور ایشان جمع شدیم. در زندان مردی عجمی بود و ادعا می کرد که از علویان است. امام متوجه حضور وی شد و فرمود: اگر در جمع شما بیگانه نبود به شما می گفتم کی آزاد می شوید. آنگاه به مرد عجم اشاره فرمود که بیرون برود و او بیرون رفت. سپس فرمود: این مرد از شما نیست. از او برحذر باشید. او گزارشی از آنچه گفته اید برای خلیفه تهیه کرده است که در لباس های اوست. یکی از حاضران او را تفتیش کرد و آن گزارش را که در لباسش، پنهان کرده بود، پیدا کرد. او مطالب مهم و خطرناکی درباره ما نوشته بود.
کوشش های علمی حضرت
گرچه امام حسن عسکری علیه السلام به حکم اوضاع نامساعد و محدودیت بسیار شدیدی که حکومت عباسیان برقرار کرده بود، موفق به گسترش دامنه دانش خود در سطح جامعه نشد، اما در عین حال، در همان فشار و خفقان شاگردانی تربیت کرد که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش موثری داشتند. شیخ طوسی(ره) شاگردان حضرت را متجاوز از صدنفر ثبت کرده است که در میان آنها چهره های روشن و شخصیت های برجسته ای مانند احمد اشعری قمی، عثمان بن سعید عَمْری، علی بن جعفر و محمد بن حسن صفّار به چشم می خورند.
کرم امام
امام حسن عسگری علیه السلام همچون سایر پدران بزرگوار خود منبع جود و سخا بود و در بسیاری از مواقع قبل از این که کسی چیزی بخواهد، او را بی نیاز می کرد.
از ابویوسف، شاعر هم عصر حضرت، نقل شده است که گفت: تازه صاحب پسری شده بودم و دستم تنگ بود. کاغذی به عده ای نوشتم و از آنها کمک خواستم، اما از آنها ناامید شدم. در این هنگام ابوحمزه، فرستاده امام حسن عسگری علیه السلام ، در حالی که کیسه سیاهی به دست داشت و در آن چهارصد درهم بود بیرون آمد و گفت: مولایم فرمود: این مبلغ را برای آن کودک نورسیده صرف کن. خداوند در آن کودک برایت برکت قرار دهد.
شکوه و عظمت امام
گروهی از عباسیان نزد صالح، که از مخالفان حضرت بود، رفتند و به او گفتند بر امام سخت بگیر و او را لحظه ای راحت نگذار. صالح گفت دو نفر از نانجیب ترین مردانی که می توانستم پیدا کنم بر او گماشتم. اما آن دو نفر تحت تأثیر او واقع شدند و در عبادت و نماز و روزه کوشا شدند. آنها را احضار کردم و پرسیدم در آن مرد چه دیدید؟ آنها گفتند چه می توانیم بگوییم درباره مردی که روز را روزه می گیرد و شب را تماما بیدار است و شب زنده داری می کند. نه سخن می گوید و نه به جز عبادت به کاری مشغول می شود و هنگامی که به او نگاه می کنیم زانوانمان به لرزه می افتد و حالی به ما دست می دهد که نمی توانیم خود را نگه داریم. عباسیان هنگامی که این را شنیدند ناامید و سرافکنده برگشتند.
پند و نصیحت امام
محمد بن حسن گفت نامه ای به امام عسگری علیه السلام نوشتم و از تنگدستی شکایت کردم سپس با خود گفتم مگر امام صادق علیه السلام نفرمودند که فقر و تنگ دستی با ما بهتر از توانگری با دیگران است و کشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ما است.
امام در پاسخ نوشت: هر گاه گناهان دوستان ما زیاد شود خداوند آنها را به فقر گرفتار می کند و گاهی از بسیاری از گناهان می گذرد. هم چنان که پیش خود گفته ای تنگدست بودن با ما بهتر از توانگری با دیگران است. ما برای کسانی که به ما پناهنده شوند پناه گاهیم و برای کسانی که از ما هدایت بجویند نوریم. ما نگهدار کسانی هستیم که برای نجات از گمراهی، به ما متوسل می شوند.
حجت یازدهم
حجت یازدهم نور ولایتْ حَسَنم | کینه اهل ستم کرده جَلای وطنم |
پدر ختم امامان، وصی ختم رُسل | ولی امر خدا واقف سرّ و عَلَنم |
والد حجت ثانی عشر و ناصر دین خدا | مالک مُلک وجود و ولی مُؤتمنم |
معتمد زهر خورانیده مرا از ره جور | کین چنین سوخته بال من و فرسوده تنم |
سامراء ماتمکده
عسکری از دار فانی دیده بسته | گرد ماتم بر رخ مهدی نشسته |
گشته سامرا دوباره وادی غم | بر پدر، صاحب زمان بگرفته ماتم |
عازم جنت شده با قلب سوزان | نزد زهرا و پیمبر گشته مهمان |
او به دست معتصم گردیده مسموم | قلب پاک انورش را کرده مغموم |
شست و شو داده پسر جسم لطیفش | شد به سامرا مکان قبر شریفش |
موعظهها و سفارشهاي امام حسن عسكري عليهالسلام
موعظهها و سفارشهاي امام حسن عسكري عليهالسلام راهنماي انسانها تا روز قيامت است، چون ارزش مطلق و ابدي و پايدار و جهاني دارد. هر يك از امامان عليهمالسلام اسوه حسنه جامع و جهاني و جاويداناند. از اين روسيره و سنت آنان همواره روشنگر و راهگشاست. احاديث اهل بيت عليهمالسلام منبع و معدن بينظيرعلم الهي و نشان دهنده صراط مستقيم و آموزش دهنده راه كمال و سعادت و رستگاري است. بايد احاديث امامان به متن زندگي بشر راه يابد و زير بناي شناخت و انديشه و آرمان و اراده و عمل عموم انسانها گردد، زيرا عمل به دستورات امامان و اجراي رهنمودهاي آنان ضامن رشد و تكامل و پيشرفت و توسعه همه جانبه است.
انتظارات اهل بيت از شيعيان خويش بيش از ديگران است. اجزاء برنامه جامع سعادت در سفارشهاي امامان به شيعيان وجود دارد. امام يازدهم امام حسن عسكري عليه السلام به شيعيان فرمودهاند: اوصيكم بتقويالله والورع فيدينكم و الاجتهاد لله و صدق الحديث و اداء الامانه الي من ائتمنكم من بر او فاجر و طول السجود و حسنالجوار فبهذا جاء محمد صليالله عليه وآله و سلم. صلوافي عشائرهم و اشهدوا جنائزهم و عودوا مرضاهم وادوا حقوقهم فانالرجل منكم اذا ورع فيدينه و صدق فيحديثه و أدي الامانه و حسن خلقه معالناس قيل: هذا شيعي فيسرني ذلك (بحارالانوار، ج 78، ص 372). شمار را به تقواي الهي و ورع در دين و كوشش در راه خدا و راستگويي و پرداخت امانت به هركسي كه به شما امانت سپرده است نيكوكار باشد يا بدكار و سجده طولاني و خوش همسايگي و همسايه داري، وصيت و سفارش مينمايم كه محمد صليالله عليهو آله وسلم اين ارزشها را آورد و براي همين امور مبعوث شد. در بين قبيلهها و طوائفشان نماز بخوانيد و بر جنازههاي آنان حاضر شويد و در تشييع جنازه آنان شركت كنيدو بيمارانشان را عيادت كنيد و حقوق آنان را ادا كنيد زيرا هر كس از شما شيعيان در دينش ورع بورزد و در سخنش راست بگويد و امانت را بپردازد و ادا كند و با مردم خوشرفتاري كند و اخلاقش را با مردم نيك و زيبا سازد گفته ميشود: اين انسان "شيعه" است، اين مرا مسرور و خوشحال ميكند.
در اين وصاياي امام عسكري عليهالسلام به شيعيان عوامل و قوانين تكامل و سعادت فردي و اجتماعي نهفته است. در بخش اول اين حديث شش فضيلت و صفت كمال و جمال شيعه ذكر شده و شيعيان مأمور به رعايت آنها گرديدهاند و در ادامه حديث يادآوري شده است كه اين صفات زيبا و فضايل اخلاقي را پيامبر خدا آورده است و فلسفه بعثت در تبيين و توسعه همين مكارم اخلاقي است.
تقوي و ورع
پرهيزكاري و خداترسي و رعايت احتياط و خود كنترلي وخويشتنداري و مهار نفس اماره و آراستگي به جهاد اكبر، وابسته به تقوي و ورع است. با تقوا بودن و داشتن ورع در دين و مواظبت بر احكام و قوانين الهي و رعايت آنها اصل نخستين و هدف نهايي آموزههاي ديني است.
اجتهاد در راه خدا
اهل بيت عليهمالسلام اهل عمل و كوشش و فعاليت در راه خدا بودهاند و پيروان خويش را از تنبيلي و بيحالي و سستي و ضعف بازداشته و به سعي و تلاش همه جانبه فرا خواندهاند. امام عسگري عليهالسلام شيعيان را به اجتهاد در راه خدا و براي خدا دعوت كردهاند. راغب اصفهاني در تعريف اجتهاد نوشته است: الاجتهاد اخذ النفس ببذل الطاقه و تحمل المشقه (المفردات في غريب القرآن، ماده جهد، ص 101) "اجتهاد" و ادار كردن نفس به كار با تمام طاقت و توان و تحمل سختي و رنج است. بنابراين در واژه "اجتهاد" كوشش با تمام نيرو و سعي فراوان و انجام كارها با تمام توان و سختكوشي و تلاشگري و زحمتكشي جاري است. شيعه اهل بيتعليهمالسلام بايد مجاهد در راه خدا و تلاشگر بزرگ و عنصر فعال و با نشاط و ساعي با حداكثر قدرت باشد و همين كار و فعاليت راه رسيدن به پيشرفت و توسعه و چشمانداز و تمدن اسلامي است. كوشش فراوان با انگيزه و جهت الهي شعار و صفت شيعيان است و "تلاشگري" براي خدا سفارش امام حسن عسكري عليهالسلام ميباشد.
راستگويي
صداقت در گفتار و دوري از دروغ يك امتياز و فضيلت بزرگ زيباست كه بايد شيعيان به آن آراسته و شناخته شوند.
امانتداري
بازگرداندن امانت به هر كس نيكوكار باشد يا بد كار از صفات برجسته شيعيان، وصيت امام يازدهم عليهالسلام است.
سجدههاي طولاني
گذاشتن پيشاني بر خاك و سجده براي خدا ضامن آزادي و عزت و رهايي از بردگي غير خدا است. سجدههاي طولاني در نمازها و غير آن آثار فراوان جسمي و روحي و دنيوي و اخروي دارد و شاخص تشيع است.
همسايه داري
شيعيان به احترام به همسايگان و برخورد نيك و زيبا با آنان و تكريم آنان و رعايت حقوق آنان سفارش شدهاند. آگاهي از رنجها و دردها و مشكلات همسايگان و كمك به آنان و رفع احتياجات آنان و خوش اخلاقي با آنان از آداب اخلاقي شيعه اهل بيت است.
معاشرت زيبا و ارتباطات نيكو با مخالفان
ضرورت همزيستي مسالمت آميز با مخالفان شيعه و ارتباطات بيدار گرانه و آموزنده با اهل سنت يك اصل وقانون اخلاقي شيعه است. امام حسن عسكري عليهالسلام به شيعيان فرمان ميدهند چهار كار را در ارتباطات با مخالفان خويش انجام دهند؛ نماز خواندن با آنان و در بين قبايل و طوايف آنان و در خانهها و مساجد اهل سنت، و حضور در تشييع جنازه مخالفان، و عيادت مريضان، و اداي حقوق آنان. بايد شيعيان با مخالفان خويش و پيروان مذاهب ديگر در جهان اسلام، به دور از تنش و درگيري زندگي كنند. رفتار زيبا و گفتار زيبا، عامل رفع كينهها و كدورتها و باعث محبت و همدلي و همكاري و وحدت اسلامي است. رفت و آمدها و مذاكرات و مناظرات و زندگي آرام در كنار هم و نماز با هم و تشييع جنازه هم و عيادت بيماران هم و اداي حقوق اسلامي، هم فرمان الهي امام يازدهم و وصيت به شيعيان است. در اين حديث راهبرد عالي وحدت اسلامي و راهكارهاي آن آموزش داده شده است. دشمنان اسلام همواره در صدد بودهاند با ايجاد و استمرار تنش و درگيري بين مذاهب اسلامي، مانع عزت و اقتدار اسلام و مسلمانان گردند. اتحاد مسلمانان آثار و بركات فراواني براي جامعه اسلامي دارد و راه سلطه دشمنان اسلام و صليبيها و غربيها و صهيونيستها بر جهان اسلام را ميبندد. بايد همواره عوامل ايجاد تفرقه و اختلاف و درگيري فيزيكي و خونين ميان مسلمانان را شناخت و از آن پيشگيري نمود. راهكارهاي چهارگانه وحدت با اهل سنت در اين حديث آموزش داده شده است. تبيين و اثبات عقايد و فراهم نمودن زمينه هدايت و استبصار، درون همين اصول چهارگانه رفتار با مخالفان نهفته است. ارتباطات اسلامي مذاهب اسلامي تبليغات منفي دشمنان اسلام عليه شيعه را افشا و خنثي ميكند. رعايت اخلاق اسلامي عامل جذب و گرايش و آرامش و مانع خصومت و عداوت و كينه ورزيهاست.
سرور و خوشحالي اهل بيت(ع)
در اين حديث شريف، آراستگي شيعيان به صفات زيبا و فضايل اخلاقي، عامل سرور و خوشحالي اهل بيت شمرده شده است. اگر شيعيان مسئوليتهاي شيعه بودن را بشناسند و به آنها عمل كنند و در جامعه و جهان به خوبي معروف گردند، موجبات سرور و خوشحالي پيشوايان شيعه را فراهم سازند. امام عسكري عليهالسلام فرمودهاند: زماني كه يكي از شما شيعيان در دينش ورع بورزد و راست بگويد و امانت را بپردازد و با مردم خوش اخلاق گردد گفته ميشود: هذا شيعي فيسرني ذلك. اين شعه است! پس مرا خوشحال ميسازد. سرور اهل بيت به خود سازي پيروان اهل بيت و به پايبندي شيعيان به ورع و صداقت و امانتداري و حسن خلق با مردم است. اخلاق زيباي شيعيان كه مردم را به ستايش از آنان وادار كند موجبات سرور امام عسكري عليهالسلام را فراهم ميسازد. در اين وصاياي امام يازدهم به شيعيان، صفات شيعه و مسئوليتهاي شيعه بودن آموزش داده شده است. شيعه كيست وچه صفاتي دارد؟ سرور امامان در چيست؟ در اين حديث معيارهاي اخلاقي شيعهگري بيان شده است. انتظارات پيشوايان مذهب از شيعيان در حوزه رفتار و گفتار در اين حديث آمده است. بايد اين انتظارات را شناخت و برآورده نمود.
منبع :
حوزه نت
تابناک