فطرت خداجويى و پرستش از ديدگاه روان شناسان و جامعه شناسان جهان
فطرت خداجويى و پرستش از ديدگاه روان شناسان و جامعه شناسان جهان
- چهارشنبه, مهر 15 1394
- بازدید: 7356
فطرت خداجويى و پرستش از ديدگاه روان شناسان و جامعه شناسان جهان
بسيارى از دانشمندان و محققان با بررسى درباره روح انسان به اين نتيجه رسيده اند كه آدمى داراى يك بعد اصيل روحى ؛ يعنى حس پرستش ، يا حس قدسى است كه سرچشمه گرايش به دين و مذهب است . (14)
از جمله رنه دكارت ، فيلسوف مشهور اروپا، درباره فطرى بودن خداجويى و پرستش مى گويد:
در نهاد من شعور به وجود ذات كاملى هست و اين شعور از نظر وضوح و صراحت با شعور به اينكه مجموع زواياى مثلث برابر دو قائمه است ، ذره اى فرق ندارد پس حتما خدا وجود دارد.
دكتر الكسيس كارل مى گويد:
احساس عرفانى خداگرايى و پرستش جنبشى است كه از اعماق فطرت ما سرچشمه گرفته است و يك غريزه اصلى است . (15)
ارنست رنان ، فيلسوف فرانسوى ، در باب فطرى بودن پرستش مى گويد:
ممكن است روزى هر پديده اى از پديده هاى جهان و هر لذتى از لذايذ حيات و هر نعمتى از نعمتهاى زندگى يك روزى متلاشى و نابود گردد و ممكن است بشر روزى علم و صنعت ؛ بلكه نيروى عقل را از دست بدهد ولكن محال است عقيده دينى عبادت و پرستش متلاشى گردد و از بين برود. (16)
ميشل فاراده ، دانشمند شهير انگليسى ، مى گويد:
من به پيشگاه خداوند بزرگ پيشانى مسكنت مى سايم و زانوى اعتراف به زمين مى زنم ، تنها به او كه فطرت من ، احساس و شعور باطنم و همه نظامات علوم و قوانين جهان به وجود او شهادت مى دهند، مى انديشم . (17)
واين . يو. اولت ، طبيعى دان نامى آمريكا، مى گويد:
ايمان به خداوند جزء ضرورى وجود انسان است و اعتراف به مبدا متعال در اعماق روح آدمى ريشه دارد، ما هر چند آن عامل حسى درونى و كيفيت احساس و درك فطرى و شعور باطن را نتوانيم باحواس ظاهرى درك و تجربه كنيم و يا نتوانيم با حواس ظاهرى درك و تجربه كنيم و يا نتوانيم احساس خود را به حواس ظاهرى ديگران جلوه گر سازيم ، ولى هرگز نمى توانيم احساس درونى فطرى و شعور باطن خود را هر چند كه ديگرى ببيند، پنهان كنيم . (18)
تاله گى دونه تن ، مى نويسد:
حس پرستش يكى از عناصر اوليه ثابت و طبيعى روح انسانى است ، اصليترين و ماهويترين قسمت آن به هيچ وجه از رويدادهاى ديگر قابل تبديل نيست ؛ بلكه نحوه ادراك فطرى والاى عقلى است كه يكى از چشمه هاى آن ژرفاى روان ناخود آگاه فوران مى كند. (19)
پروفسور كارل گوستاو يونگ ، در كتاب روان شناسى و دين مى نويسد:
طبيعت آدمى بگونه اى خلقت يافته است كه خود به خود نسبت به پرستش خدا بطور ناخودآگاه در خود، احساس عطش و عشق مى كند، از اين رو اگر به صراط مستقيم توحيد هدايت نشود، در برابر معبودهاى كاذب بتها و... سر تعظيم فرود مى آورد تا آن عطش درونى خود را پاسخگو باشد. (20)
انيشتين ، فيزيكدان بزرگ قرن بيستم ، حس مذهبى را عامل پيدايش علوم مختلف و هنرهاى گوناگون دانسته و در اين رابطه مى گويد:
زيباترين و عميقترين احساسى كه ممكن است به ما دست دهد، حس عرفانى است . اوست كه تخم همه علوم واقعى را در دلها مى نشاند. (21)
آرى تمام سخنان فوق الذكر نشانگر اين حقيقت مسلم است كه انسان بطور فطرى و ذاتى خدا گراست و پرستش و نيايش جزء لاينفك خميرمايه و سرشت اوست و آن را به هيچ عنوانى نمى توان از او جدا ساخت . چرا كه اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده و دگرگونى در آفرينش پروردگار نيست فطرة الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله . اين است دين و آيين محكم و استوار ذلك الدين القيم ، ولى اكثر مردم نمى دانند ولكن اكثر الناس لا يعلمون .
اما اينكه پس چگونه در اين ميان عده اى به نداى فطرت پاسخ مثبت نداده و از اين امر فطرت و پرستش روى گردانند، مساله اى است جدا، چه اينكه اينان يا از جاده اصلى فطرت پرستش منحرف شده اند و يا اينكه توجه اين عده به يك يا چند نوع اميال غريزى خويش بيش از حد لازم و بيشتر از توجه به معنويات بوده است و همين توجه بيش از نياز به اميال و بى توجهى به معنويت موجب ضعف و ناديده گرفتن فطرت خداجويى و پرستش گشته است . به عنوان مثال دانش آموزى كه در ميان تمام درسهايى كه بايد امتحان بدهد، علاقه و توجه بيشترى به درس ورزش دارد، معمولا در همين درس بيشترين امتياز و نمره را كسب مى نمايد و از پرداختن بيشتر به ساير دروس ، بازمانده و نمرات كمترى بدست مى آورد، به عبارت دقيقتر توجه بيش از حد اين دانش آموز به ورزش ، استعداد او را در ديگر رشته ها به ضعف و ركود مى كشاند. همين طور كسانى كه تمام وقت و هم خود را روى ارضا اميال و خواسته هاى غريزى و نفسانى خود صرف مى كنند، نبايد از اينان انتظار داشت كه گرايش به خدا و عبادت او را در سر داشته باشند.
به قول معروف ؛ كسى كه با اتومبيل در جاده تهران قم حركت مى كند، نبايد انتظار داشته باشد كه سر از مشهد مقدس در آورد.
حال كه بر خواننده دقيق النظر و حقيقت جو، اين امر به ثبوت رسيد كه پرستش و عبادت ، فطرى و غير اكتسابى است ، مى پردازيم به اين سوال كه اساسا چرا بايد نماز بخوانيم و خدا را پرستش و عبادت نماييم ؟ مگر خداى بى نياز، نيازى به نماز و عبادات ما دارد؟! پاسخ تفصيلى سوال فوق را در فصل بعد خواهيم يافت .